رمان فاجعه زیبا (جلد اول مجموعه فاجعه زیبا) اثر جیمی مک گوایر

عنوانرمان فاجعه زیبا (جلد اول مجموعه فاجعه زیبا)
نویسندهجیمی مک گوایر
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه669
ملیتخارجی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان فاجعه زیبا

رمان فاجعه زیبا

دانلود رمان فاجعه زیبا (جلد اول مجموعه فاجعه زیبا) اثر جیمی مک گوایر با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون و جاوا با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

آبی ابرناتی یک دختر خوب است، نوشیدنی نمی‌ خورد و فحش نمی ‌دهد، او فکر می‌ کند به اندازه کافی از گذشته تاریکش دور شده ولی وقتی با بهترین دوستش به دانشگاه می ‌رسد، مسیر او برای شروعی جدید سریع عوض می‌شود. تراویس مدوکس، متکی، گستاخ و پوشیده از خالکوبی است و دقیقاً چیزی است که ابی باید از او دوری کند، او شب ‌ها در میدان مبارزه پول کسب می‌کند و روزها پسر جذاب دانشگاه است، وقتی آبی به او توجه نمی ‌کند، تراویس تلاش می‌کند با یک شرط‌بندی ساده او را جذب کند …

خلاصه رمان فاجعه زیبا

“ چقدر داری ؟“

“ یازده هزار تا , داشتم جمع میکردم ماشین بگیرم “

چشمهای امریکا بیکباره به سمتم برگشت :

“ این همه پول رو از کجا اوردی ,ابی ؟“

“ از مسابقه های تراویس “

تراویس از روی شانه ام خم شد تا به چشمایم نگاه کند و پرسید :

“ تو یازده هزار تا از مبارزه های من پول دراوردی ؟  ؟“

بی تفاوت نسبت به تعجبش گفتم :

“ ادام و من با هم یه توافقهای کردیم “

میک چشمهایش ناگهان جانی دوباره گرفت و گفت:

“ تا اخر هفته میتونی دوبرابرش کنی ,کلوچه . میتونی تا یکشنبه ۴۰ تا برام جور کنی و بنی دیگه

مجبور نیست ادمهاشو دنبالم بفرسته “

گلویم خشک شد و حس خفگی دست داد :

“ اینجوری تمام پولم از دستم میره , میک . مجبورم پول شهریه ی دانشگاه رو بدم “

با بی خیالی دستی تکان داد و گفت:

“ خیلی زود جبرانش میکنی “

“ تا کی مهلت داری ؟“

“ دوشنبه , نصف شب “

تراویس بازویم را گرفت و گفت:

“ مجبور نیستی حتی یک پنی بهش بدی ,کبوتر “

میک مچ دستم را گرفت و گفت:

“ این کمترین کاریه که می تونی بکنی ! اگه به خاطر تو نبود من الان تو این حال و روز نبودم ! “

امریکا روی دست میک ضربه ی زد و بعد هلش داد :

“ این مزخرفات رو دوباره شروع نکن . اون مجبورت نکرد که از بنی پول قرض بگیری !“

میک با نفرت نگاهم کرد و گفت:

“ اگه به خاطر اون نبود ,من الان پول خودم رو خودم در میاوردم . تو همه چیزم رو ازم گرفتی , ابی .

من دیگه هیچی ندارم فکر میکردم گذشت زمان از درد , دختر میک بودن , خواهد کاست ولی اشکهایی که از چشمهایم

راون بودند, چیز دیگری میگفتند .

“ تا یکشنبه پولت رو به بنی میدم ولی وقتی این کار رو کردم , دلم میخواد تنهام بزاری . دیگه اینکار

رو نمیکنم ,میک . از همین حالا خودتی و خودت . شنیدی چی گفتم ؟ دیگه نزدیک من نشو “

لبهایش را روی هم فشار داد و گفت:

“ هرجور تو بخوای , کلوچه .“

برگشتم و به سمت ماشین که حرکت کردم , صدای امریکا را شنیدم که گفت:

“ وسایلتون رو جمع کنید , پسرها . داریم میریم وگاس “

تراویس چمدان ها را روی زمین گذاشت و نگاهی به اطرافش کرد :

“ اتاق خوبه ,نه ؟“

عصبی نگاهش کردم , ابروی بالا داد و پرسید:

“ چیه ؟“

سرم را تکان دادم , زیپ چمدانم را باز کردم . تنوع راه حلها و کم بودن زمانی که داشتم ذهنم را به

هم ریخته بود .

“ این یه مسافرت نیست , تراویس . تو اصلانباید می امدی “

در عرض چند ثانیه خودش را به من رساند و دستهایش را از پشت دور شانه ام حلقه کرد :

“ تو هر جا بری , منم میام “

سرم را به شانه اش تکیه دادم و گفتم :

“ من باید برم پایین . تو میتونی اینجا بمونی یا بری سالن استر*یپر. بعدا میبینمت ,باشه ؟“

“ باهات میام “

“ نمیخوام تو بیای , تراویس “

با حس وزن ناراحتی روی چهره اش ,بازویش را نوازش کردم و گفتم :

“ اگه قرار در عرض دو روز چهارده هزار دلار برنده بشم , احتیاج به تمرکز دارم . وقتی پشت اون

میزها میشینم ,چیزی رو که بهش تبدیل میشم, دوست ندارم و دلم نمیخواد تو اونو ببینی . باشه ؟“

چتریهایم را از روی صورتم کنار زد و گونه ام را بوسید :

“ باشه , کبوتروقتی از اتاق خارج می شد دستی برای امریکا که همان لباس جشن زوجها رو به تن داشت تکان داد

و رفت . پیرهن طلایی  پوشیدم و با یک جفت کفش پاشنه بلند , مقابل اینه ایستادم . امریکا

گفت:

“ به پنج برابر ریمل بیشتر احتیاج داری و اگه رژ گونه هات رو زیاد نکنی , چشمشون که بهت بیافته

ازت کارت شناسایی میخوان . قوانین بازی رو فراموش کردی ؟“

ریمل را از دستش گرفتم و ده دقیقه ی دیگر با ارایشم ور رفتم . تمام که شد ,چشمهایم پر از اشک

بود . دستمال کاغدی را بداشتم , زیر چشمهایم را پاک کردم و به خودم گفتم :

“ لعنتی , ابی . گریه نکن “

برای اخرین بار که مقابل اینه ایستادم , امریکا دستهایش را روی شانه هایم گذاشت و گفت :

“ مجبور نیستی اینکار رو بکنی ,ابی . تو هیچی بهش بدهکار نیستی “

“ به بِنی بدهکاره , امریکا . اگه اینکار رو نکنم , می کشنش “

دلسوزانه نگاهم کرد .این نگاه را قبال بارها و بارها دیده بودم , اما این بار غمگین بود . قبال , بیش از

انکه قادر به شماردنش باشم شاهد بوده ,میک چطور زندگیم را خراب کرده . گفت :

“ دفعه ی بعد چی ؟ یا دفعه ی بعدش ؟ نمیتونی همین جوری ادامه بدی “

“ قول داده دیگه سراغم نیاد ..میک ابرنثی هر چیزی میتونه باشه ولی پای حرفی که زده می ایسته “

با هم به طرف پایین راهرو رفتیم و سوار اسانسور خالی شدیم . با در نظر گرفتن دوربین ها پرسیدم :

“ تمام چیزهای رو که لازم داری ,همراهته ؟“

دانلود رمان فاجعه زیبا
5.92 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان فاجعه زیبا (جلد اول مجموعه فاجعه زیبا) اثر جیمی مک گوایر
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها