رمان فاصله های سرنوشت

عنوانرمان فاصله های سرنوشت
نویسندهزهرا عبدی (دلربا)
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه24
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک

دانلود رمان فاصله های سرنوشت اثر زهرا عبدی (دلربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

خیالات عجیبی را در مغز عاشق عجین می کند، این جاده ها ،این مسیرها این راه ها ،همه و همه دوری را سرمشق می کند، همه و همه فاصله ها را به رخ می کشد ،فاصله هایی که اسیر دست سرنوشت هستند، فاصله هایی که خود ،اشک و آه حسرت بار را به دوش می کشد، این فاصله این دوری و این سرنوشت ،ناپایانی و بلاتکلیفی و جدایی را به تصویر می کشد، جدایی که محنت ها را از سینه می شکافد ،که بگوید :«فاصله های سرنوشت اسیر و برای عشق است» که بگوید :«این است دام و رام عشق»

خلاصه رمان فاصله های سرنوشت

نگاهم در آخرین دلشکستگی هایم نم نم بارید. مانتوی خردلی ام نمایان چشم تو نبود. لبان سرخم هیچ دلبری در نگاهت نداشت. تو بودی، قلب بی تفاوتت. تو بودی و قلب بی عاشقت. تو بودی ،خنده و لبخندای عمیقت. تو بودی با همه الا من! تو بودی لبخند و دلگرمی همه الا من! تو بودی فقط تو اینگونه بودی. نیامدی سراغم نیامدی بگو چرا؟! آری عاشق نبودی، ولی نگاهت چه بود!؟ فکرم گفت عاشق من دیوانه شدی!؟ چرا چشمانت تاریک شد؟! ما مگر اشتباه کردیم ؟!

من اعتراف می خواستم و تو غرورت را جای این اعتراف می خواستی غروری که تو را خودخواه کرد و من را بدبخت نتیجه اش شد، غم و خاطرات من و تو اما بی حاصل ،بی نگاه و دوری ابدی من نرسیدم بر دلت و تو نخواستی و نشد. شدم سنگی سنگی!!!! همه حالم را دیدند الا تو. همه حالم را پرسیدند الا تو. دیگر بس بود نگاه خواهش بار و التماس گونه ام خیلی بی معرفتی کردی بر این قلب عاشقم. تو چه دانستی من چگونه برایت وفاداری کردم ، چگونه خواستم ولی قلبم تو را بیشتر می خواست.

تو چه دانستی در هر جا و مکانی یادت کردم و مدام اسمت را زیر لب تکرار کردم که بدانم هستی. تو چه دانستنی من نگاهم… فقط تو را نشانه گرفت تو را دید و از تو گفت و بارها برایت سوخت و هوایت را کردی و بی تاب نگاهت شد. تو چه دانستی؟؟ من هدف های دور و آینده نگری های من ،تو نگاهت دیگران را دید. صدایم را که شنیدی ،مشتاق شدی! اما من سنگ بودم… سنگر دلم دفاع از قلب زخم خورده ام بود . مرهمی نکردی رفتی و آمدی تا بر دل و قلبم ثابت شد … تو آنی نیستی که قلبم بی دلیل باورش کرد

من از تو بر همه زیاد گفتم. چگونه دور شدی از من. اینقدر رقت انگیز بودم!؟ فاصله هایمان هر روز زیاد و زیادتر می شد. مهم نبود برایت که گل های قلبم چگونه پر پر شد. در میان این همه تلاطم و عاشقی من تنها در این دنیا ماندم میدانی بعد از تو دیگر عاشق نشدم و شدم انسان سنگی که تو من را با عمل و وجودت تجربه ای بزرگی را بر من یاد دادی. نفهمیدم چگونه با تو بودن من را روز به روز بزرگتر می کند. سوختم ،در آن شب های ،خیانت بارت. باورت داشتم اما، سوخت آن همه باورهایم… شنیدم بی وفایی بر قلبم کرده ای.

دانلود رمان فاصله های سرنوشت
0.2 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان فاصله های سرنوشت
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها