رمان فرشته عروس ارباب

دانلود رمان فرشته عروس ارباب اثر زهرا عبدی (دلربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این رمان در مورد یک ارباب مغرور و جذاب است که سال ها بخاطر نفرت و کینه خیلی اتفاقات و عجیب و تلخ که همه آن ها مربوط به گذشته تاریک او است را پشت سر میگذارد، وقتی از فرانسه، به دستور پدرش (ارباب بزرگ) به ایران می آید و قرار است که او را به عقد دختر خاله اش که آنا نام دارد در بیاورند که از عمارت دل می کند و می زند به دل جنگل، او که از این دنیا فقط زور و اجبارش را فهمیده بود، در کنار رودخانه با دختری با موهای خرمایی رو به رو می شود …

خلاصه رمان فرشته عروس ارباب

“از زبان جهان” کلافه ایستادم که خانم بزرگ گفت: تو که لجباز نبودی بودی؟! _آخه حرفتون غیر منطقیه. دوباره نشستم بر روی مبل که پدر گفت: خب تو مگه نمیگی انتخابت رو کردی، عالی خب چرا داری اینقدر برای ازدواج با دختر مورد علاقت دست دست می کنی؟! واقعا می خواییش یا داری برای در رفتن از ازدواج با آنا این کارها رو می کنی؟؟؟ عصبی لب زدم: واقعا برای خودم متاسفم که پدرم من رو تو این ۳۲ سال نشناخته منظورتون عشق

بازی دیگه راحت باشید بگید، یعنی من اینقدر بی شرفم که برم با خواهر مردان … (دهانم را بستم و با فک سفت شده صورتم را برگرداندم). خانم بزرگ با لحن آرامی گفت: جهان عزیزکم ما نگرانتیم، مخصوصا پدرت، لطفا خودت رو ناراحت نکن. _من نمی فهمم چرا نگران من هستید مگه من بچم؟ و جدا از اون چرا برای ازدواج من اینقدر عجله دارید؟! پدر: چون داری پیر میشی چون قراره ارباب جدید بشی، و خیلی دلایل های دیگه… که تو نمی دونی.

دستانش را در هوا تاب داد. نفس عمیقی کشیدم. نگاهم داشت می سوخت. عصبی و مسخره سری تکان دادم و از روی صندلی بلند شدم که پدر جدی و تقریبا با صدای بلندی گفت: تکلیفت رو با اون دختره مشخص کن وگرنه باید بریم خواستگاری آنا‌. بدون اینکه نگاه پدر کنم یا خودم حرفی بزنم پا تند کرده وارد اتاق شدم. نشستم بر روی تخت و نگاه زمین کردم… چیکار کنم آخه ! این دختر مگه وا میده، نه من را می شناسد نه دوستم دارد …