رمان فرشته ها خواهند آمد

دانلود رمان فرشته ها خواهند آمد اثر setareyeh paris به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

فرشته دختری هست که پدری جانبازه شیمیایی دارد، وقتی 7 ساله بوده، مادرش برای کار به بیمارستان میرود، به همین دلیل از 7 سالگی مراقبت از پدر به عهده اوست، تا اینکه در 11 سالگیش پدرش شهید میشود! از همان زمان هر از گاهی به پیش مادرش در بیمارستان میرود که باعث علاقه ی فرشته به پرستاری شده، وقتی پرستار میشود یکی از روزها یک بیمار تصادفی می آوردند که حال جسمی مناسبی ندارد و در کماست، فرشته در طول مدتی که آن مرد در کما هست از او پرستاری میکند بدون اینکه او را بشناسد …

خلاصه رمان فرشته ها خواهند آمد

یادت است؟ یادم است 7 سال بیشتر نداشتم. اذان داده بود و مادرم رو به قبله با چادر نماز سفید رنگش در حال خواندن نماز بود . همیشه تماشای نماز خواندن مادرم برایم لذت بخش بود. دوست داشتم من هم بزرگ بشوم و آن چادر نماز سفید را به سر کنم و نماز بخوانم هرچند که نمیدانستم نماز را برای چه میخوانند . صدای سرفه ی پدرم آمد. نگاهش کردم.ماسک اکسیژن را از دهانش در آورده بود. به من داشت نگاه میکرد و لبخندی به لب داشت.

با صدای خش دارش گفت فرشته ! بابا! برام آب میاری؟ کمک به بابا را دوست داشتم. با لبخند بلند شدم و بسوی آشپزخانه رفتم . جایی که مادرم نمیگذاشت به آنجا پا بگذارم . به جز برای آنموقع هایی که بابا بخواهد. لیوان بابا را از روی کابینت برداشتم و با آن قد کوتاهم از آبی که مامان درون بطری آب ریخته
بود ، لیوان را پر کردم. بسوی تخت بابا رفتم . مامان نمازش تمام شده بود. لیوان را بدست بابا دادم و بابا آن را با لبخند از دستم گرفت و بوسه ای روی موهایم زد .

مامان نزدیک بابا رفت و دستی به پیشانی بابا کشید. فردا قراره برم پیش سودابه خانم بابا نگاه دلخوری به مامان کرد و سرش را پایین انداخت قرار شد یه کار دیگه پیدا کنی. کار بدی نیست که قراره تو بیمارستان کار کنم. حقوقش هم خوبه پس کی پیش من بمونه؟ فرشته بلده مراقبت باشه. درساش؟ دخترم زرنگه.
بابا نگاهی به من کرد و سپس به چشمان مامان چشم دوخت منو ببخش عاطفه. مامان لبخندی زد و خم شد و دستان بابا را بوسید. دستانی که برای آسودگی ما جنگیدند.