رمان فروشنده
عنوان | کتاب فروشنده |
نویسنده | برنارد مالامود |
ژانر | داستانی، ادبی |
تعداد صفحه | 308 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب رمان فروشنده اثر برنارد مالامود به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان دربارهٔ مغازهدار یهودیای است که میخواهد زندگی خود و خانوادهاش را در وضعیت بهتری قرار دهد. ابتدای داستان دو دزد به مغازهی او دستبرد میزنند. و وقتی فرانک فروشندهی مغازهدار میشود همهچیز به یکباره تغییر میکند. رفتار فرانک نسبت به خانواده مغازهدار ضد و نقیض است: او از یک طرف عاشق دختر مغازه دار میشود و از طرف دیگر از مغازه دزدی میکند. نویسنده در این نوشته با توضیح رازهای خصوصی و خواستههای انسانی فرانک قهرمان مهم و اساسی رمان خاطر نشان کرده است که آدم بدان حد قدرت و نیرو دارد که هم اکنون با گذشتهای تاریک سرگذشت خود را متحول کند و …
خلاصه کتاب رمان فروشنده
ماه دسامبر بود که صبح یکی از روزهای شنبه موریس در پی بیش از دو هفته بی تابی در طبقه بالا در حالی که سرش خوب شده بود آمد پایین. شب قبلش آیدا به فرانک گفته بود باید فردا صبح از مغازه برود اما بعداً وقتی موریس ماجرا را فهمید آن دو سر این موضوع با یکدیگر جر و بحث کردند هر چند بقال چیزی به آیدا نگفته بود ولی از این که باید مجدداً پس از استراحتی طولانی زندگی ملال آورش را در مغازه آغاز میکرد دلگیر بود. از ساعات طولانی و سنگینی که باید بیهوده در مغازه میگذراند وحشت داشت و این وحشت بیشتر از آن جهت بود که او را به یاد روزگار
از دست رفته جوانی اش میانداخت از این که وضع بازار بهتر شده بود، موریس احساس آرامش میکرد اما نه به اندازه کافی چون از حرف هایی که آیدا میزد به این نتیجه رسیده بود که بهتر شدن وضع بازار فقط به خاطر وجود فروشنده شان است، فروشنده ای که تصویرش به شکل غریبه ای با چشمانی گرسنه و کسی که انسان را به ترحم وا میداشت در ذهن موریس باقیمانده بود. دلیل این رونق بازار هم روشن بود اگر وضع مغازه بهتر شده بود به این علت نبود که فرانک آلپارین انبار نشین معجزه میکرد بلکه دلیلش این بود که او یهودی نبود غیر یهودی های محله از
این که با یکی مثل خودشان کار میکردند خوشحال تر بودند یک فروشنده یهودی به مذاق آنان خوش نمی آمد درست است آن ها گاه گاهی به مغازه موریس لطف و محبت نشان میدادند او را با اسم کوچکش صدا میزدند و از او نسیه می خواستند، انگار که او مجبور بود به آنها نسیه بدهد و در گذشته او اغلب حماقت به خرج میداد و این کار را میکرد اما همین مردم ته قلبشان از او نفرت داشتند. اگر چنین نبود حضور فرانک نمیتوانست به این سرعت درآمد را تغییر دهد. موریس میترسید اگر ایتالیایی جوان مغازه را ترک کند چهل و پنج دلار اضافی که هر هفته گیرشان می آمد …
- انتشار : 17/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403