رمان فرياد بی صدا
عنوان | رمان فرياد بی صدا |
نویسنده | رويا احمديان |
ژانر | عاشقانه، انتقامی |
تعداد صفحه | 1578 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان فرياد بی صدا اثر رويا احمديان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اعدام ناعادلانهی پدرِ فریاد، باعث مشکلات و اتفاقات زیادی در زندگی فریاد و خانوادهاش میشود، او برای گرفتن انتقام، دست به هر کاری میزند و در این راه هیچ چیز و هیچ کس نمیتواند جلودارش باشد حتی خانوادهاش! او برای به خاک نشاندن یک نفر چندین نفر را قربانی میکند، اینجاست که کینهای از گذشته آغشته به عشقی آتشین میشود، عشقی که شاید جلودار این مرد زخمی باشد …
خلاصه رمان فرياد بی صدا
سلام اُمید سلام … خوبی؟_… ممنون، یه کاری باهات داشتم. – خیره ان شا الله ؟در خدمتم- پوزخندی نا خداگاه بر لبانم جان میگیرد. – خیر که هست…. بچه ها رو جمع کن بیاین انبار ! لحنش پر از بهت میشود – چرا!؟ اتفاقی افتاده ؟نه فقط هرچه زودتر کارارو شروع کنیم. آهی که میکشد را به وضوح شنیده و خودم را به نشنیدن میزنم. باشه تا نیم ساعت دیگه میبینمت پس فعلا- فعلا- تماس را پایان داده و همه حواسم را معطوف رانندگی ام میکنم.
خوشحال بودم، اما لبخند بر لب آوردن در توانم نبود. تا وقتی آن عوضی جلو چشمانم با خاک یکسان نشود،نمی توانم بخندم به انبار که رسیدم متوجه ماشین امید و چند ماشین دیگر جلوی در انبار شدم.ماشین را گوشه ای پارک کرده و عینک را بعداز برداشتن از روی چشمم، روی داشبرد می اندازم. از ماشین پیاده شده و دستی به کتم میکشم تا صاف شود. قبل از باز کردن در انبار ابروانم را درهم میکشم.
داخل انبار سرچرخواندم که وسطانبار با امید و چند تن از افراد روبه رو شدم. با صدای قدم هایم که نزدیکشان میرفتم ، نگاه همه به من داده میشود. تک تک شروع به سلام دادن میکنند. با همان اخم پر غلظت در جوابشان فقط سرم را تکان میدهم. به امید که رسیدم باهم دست داده و هردو لفظی سلام میدهیم. با لبخندی که اغلب مواقع روی لبانش خودنمایی میکرد به اعضای حاضر در انبار اشاره کرده و میگوید: در خدمتیم رئیس طعنه کلامش را نادیده گرفته و دستش را رها میکنم. روی تک صندلی موجود در انبار نشسته و پا روی پا می اندازم. سرفه مصلحتی کرده و اخمم را بیشتر میکنم …
- انتشار : 18/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403