رمان قبول میکنم
عنوان | رمان قبول میکنم |
نویسنده | مهدیه مومنی |
ژانر | عاشقانه، اجتماعی، بزرگسال، ازدواج اجباری |
تعداد صفحه | 417 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان قبول میکنم اثر مهدیه مومنی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان در مورد یک ازدواج اجباری است… دو قلب سرد که قرار است با هم گره بخورند آن هم ناخواسته… ولی آیا همیشه این دو قلب سرد میماند؟ اگر میخواهی بفهمی سرانجام این اجبار چه میشود پس رمان را بخون …
خلاصه رمان قبول میکنم
از رفتن مژگان روزی میگذشت و اتفاق خاصی نیافتاده بود اما اون روز صبح از پایین سالن صداهایی میاومد که منو کنجکاو کرده بود. به طبقه پایین رفتم که متوجه شادی خانم و دو خانم دیگه شدم که در سالن نشسته بودن. خودمو به آشپزخونه رسوندم و پس از سلام و صبح بخیر از مهین خانم پرسیدم: اینجا چه خبره؟ مهین خانم سبزی های شسته رو روی میز گذاشت: شادی خانم خدمتکار جدید گرفته. کمی تعجب کردم که ادامه داد: به جای مژگان.. البته اینا تا هستن. سری تکان دادم که اون دونفر وارد آشپزخونه شدن. یکیشون
زن مهربونی بود که سن دار بود و اون یکی… دختری جوون و با وضعی ناجور و آرایشی خیلی غلیظ ناخود آگاه نسبت بهش احساس بدی پیدا کردم که ناز بانو کنار گوشم گفت: تو هم داری به اون چیزی فکر میکنی که من دارم میکنم؟ بی آنکه نگاه از اون دونفر بردارم گفتم: مگه تو چه فکری میکنی؟ اینکه این دختره زیادی جلفه. نیشخندی زدم: انگار فکرامون مثل همه. مهین خانم با لبخند خودشو معرفی کرد که اون زن گفت: من سوزان هستم، اون دختره هم با کلی عشوه وافاده گفت: لاله ام. از جا بر خاستم: شهلا هستم.
سپس بدون حرف دیگه ای از آشپزخونه زدم بیرون. کلافه بودم و دلیلشو نمیدونستم. صدای بوق ماشین نشان از اومدن پاکان میداد. وارد سالن که شد اومد سمت من و من زود برخاستم: سلام خسته نباشید. نگاهم کرد: سلام. تشکر. خوبی؟ -ممنون خوبم. -با من بیا کارت دارم. کمی متعجب شدم ولی بی حرف دنبالش رفتم. وارد اتاقش شدیم و من نگاهمو اطراف چرخوندم که گفت: شهلا تو کامپیوتر بلدی؟ -بله توی کارای اداری شادی خانم بیشتر مواقع کارای تایپی و اداری رو که توی خونه انجام میشد رو براش میکردم و …
- انتشار : 05/08/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403