رمان قلب های شیشه ای
عنوان | رمان قلب های شیشه ای |
نویسنده | سپیده مختاریان |
ژانر | عاشقانه، انتقامی، خیانتی، پزشکی، بزرگسال |
تعداد صفحه | 961 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان قلب های شیشه ای اثر سپیده مختاریان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
پزشکی دلشکسته و غمگین برای گذراندن طرحش وارد روستایی میشود که زندگی و آیندهی او دستخوش تغییرات میشود و سرنوشتش در آن روستا رقم میخورد …
خلاصه رمان قلب های شیشه ای
روی تخت میشینم و زانوهامو تو بغل میگیرم… میدونستم که اومدن به این روستا به فصل تازه است… میدونستم قراره سختی ببینم… استاد مظاهر گفته بود که عقاید مرد سالاری توی این روستا بیداد میکنه ولی باورش برام سخت بود که توی قرن بیست و یک هنوز آدمهایی باشن که این دید رو داشته باشن… باید مقابلشون بایستم… باید نشون بدم که زن هایی هستن که از صد تا مرد مردترن… مردایی مثل آوش آبروی هرچی مرد و مردونگی رو بردن… حالم از هرچی نامرد مرد نماست بهم میخوره. از فکر اتفاقی که افتاد از بردن
اسم آوش اونم کنج ذهن خودم میلرزم… هنوزم بعد از چند سال نتونستم فراموش کنم… یعنی با انتقام راحت میشم؟… صدای خنده های جاویدان و آوش هنوز توی ذهنمه… اون همه تحقیر اون همه سختی منو نابود کرد ولی مثل ققنوس زاده شدم از اتیشی که درونم به پا شد زاده شد و پر گرفتم… الان با انرژی تر شدم اصلا تغییر کردم… من آماده مبارزه ام… باید بلند شم زانوی غم بغل گرفتن فایده ای نداره… میرم زیر دوش آب گرم… میزارم داغ بشه … انقدر داغ که بدنم به سوزش بیفته… همیشه برای آرامش دوش میگیرم… دوش
میگیرم تا حرارت مغزم کم بشه… تا افکار مزاحمم دور بشن ولی درد کشیده درک میکنه هیچ چیزی نمیتونه مسکن به قلب شکسته باشه… شلوار دم پای مشکی میپوشم با یه مانتوی مشکی شال سورمه ای تک هم سر میکنم… دلم سیاه شده از زندگی بخاطر همین مشکی میپوشم… رنگ این روزای زندگی منه… قلبمم سیاه شده؟؟… توی ایینه به خودم نگاه میکنم… لب هام خشک شده… رژ ویتامینه با طعم توت فرنگی به لبام میزنم… سیدا برای ناهار دعوتم کرده… اگه نرم ممکنه ناراحت بشه… میخوام یه گشتی هم توی روستا بزنم …
- انتشار : 03/08/1402
- به روز رسانی : 01/12/1403
عالی عالی بود ووقعا دمتون گرم