رمان مارتینگل
عنوان | رمان مارتینگل |
نویسنده | عالیه جهان بین |
ژانر | عاشقانه ، هیجانی، معمایی |
تعداد صفحه | 3260 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان مارتینگل اثر عالیه جهان بین به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
شهنام، دوست صمیمی پویان بخاطر کینه و دشمنی مخفی که از او دارد، نقشه کشیده تا بدترین ضربه را به او که مردی عیاش و بی بند و بار است بزند، شهنام آپارتمانی با نصف قیمت واقعی به پویان فروخته، تا با همسرش وصال در آنجا زندگی کند، در حالی که تمام خانه را دوربین کار گذاشته تا …
خلاصه رمان مارتینگل
داداش با مهربونی و دل نگرانی نگام کرد. منو بیشتر از بقیه دوست داشت و همیشه برام بستنی میخرید و حتی اگه میشد با یه پاک کن پاستیلی رنگ، دلمو به دست میآورد. -طرف تو برج زندگی میکنه، تاجره… پولش از پارو بالا میره بعد خانم نشسته بغض کرده و طاقچه بالا میذاره… پاشو اون مانتو سفیده رو بپوش مثل عروسی ولی رخت عزا تنت کردی؟! به خودم نگاه کردم یه تی شرت گشاد و سورمه ای رنگ تنم بود که طرح یه خرس با بادکنک داشت
-راست میگه پاشو دیگه… بابا هم فهمید تو داری میری، تو خونه نموند. دل دیدنتو نداشت پاشو خواهرم. پاشو عزیزم. من میمردم واسه اون محبتهای بیشائبه و حرفهایی که گاهی با وجود غرور مردونه ش بهم میزد. اینارو حتی واسه زنش، هنگامه هم نشنیده بودم. فقط به من میگفت. با یه لبخند لرزون چشم گفتم که از اتاق بیرون زد. میدونستم که نمیخواست من اشکش رو ببینم. مثل بابا دل نازک بود و اگه دلش برام نمیسوخت، اون هم میرفت تا رفتن منو نبینه
به محض رفتن داداش، سمت آبجی چرخیدم و با همه یترس و اضطرابی که داشتم، نالیدم: -آبجی؟! یکم زود نیست تا رسیدم برم تو تختش؟! پوف کشید و دست به کمر گرفت.آبجی زیاد اختلاف سنی با من نداشت ولی خیلی زود ازدواج کرده بود و حالا با وجود بیست و پنج سال سن، یه شکم زاییده بود و تقریبا شش ماه بعد زایمان میکرد
-چه زودی؟! چند ماهه که عقد کردهشی، دوماهه حتی نیومده بهت سر بزنه حالا هم که اومده تو رو ببره تا از این گرما و جهنم و این تنهایی دربیای، ناز میکنی؟! متوجه حال بد و ترس از رفتن و شروع یه زندگی دور از شهر و خونه و خانوادهم نمیشد؟! همه چی که به قیافهی موجه و هیکل خوب و پول نبود! لباسهام رو عوض کردم و همونی رو پوشیدم که پویان فرستاده بود. همون رنگ سفیدی که اصل با رنگ و روی پریدهی من نمیومد. خیلی تند و سریع آرایشم کرد و با مالیدن یه رژلب جیغ رو لبام، سعی کرد منو از چیزی که بودم دربیاره. یه دختر غمگین و افسرده که مثل عروس بود! -بدو یالا …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 06/10/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403