دانلود رایگان رمان مترسک تهی قلب اثر مهدیه رزازپور
دانلود رمان مترسک تهی قلب از مهدیه رزازپور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
سوپرایز جدید سایت رمان بوک / منم اون مترسکی که شدم عاشق کلاغ ها واسه من ابد بریدن میون حصار باغ ها، من توی تاریکی گم شدم اما حاله ی از نور رو دیدم، به سمتش دویدم و بهش چنگ زدم، ناگهان زیر پام خالی شد و من در سیاه چاله ی تنهایی افتادم، تکه های شکسته ی قلبم یخ زدند، من گم شدم در پیچ و تاب این تنهایی اجباری، من اسیر دنیای مه آلود خود بودم که تو از دنیای شاهانه ات اومدی و بر سر راهم قرار گرفتی، من سرد سرد تو گرم گرم شاید برای همین آب شدن یخ های قلب من …
خلاصه رمان مترسک تهی قلب
بهم پشت کرد و رفت … مات زده به رفتنش نگاه می کردم … می خواستم برم دنبالش اما پاهام انگار به زمین چسبیده بودن و توان حرکت نداشتم … می خواستم صداش کنم اما لب ها خشک شده بودند و تکون نمیخوردن … غرور و قلبم رو له کرد و رفت … گفت: حیله گرم و فقط باهات بازی کردم … گفت: دوستت ندارم … روی نیمکت ولو شدم … اگه راست می گفت پس چرا صداش لرزش داشت؟ حتما یه دلیلی پشت این حرف ها و رفتارش هست … لنز گذاشته بود و اون چشم های خوش رنگ عسلیش رو پشت سیاهی پنهان کرده بود!
انگار نمی خواست کسی چیزی رو از چشماش بخونه! انگار رازی پنهون داشت! حتما یه اتفاقی افتاده که تغییر رفتار داده! اما چه اتفاقی؟ نکنه من زیادی عجله کردم؟ نکنه خودم باعث این جدایی شدم؟ چند نفس عمیق کشیدم و چشمام رو بستم … دست روی قلبم گذاشتم … بی تابانه خودش رو به در و دیوار سینه ام می کوبید … انگار می خواست فرار کنه و به دنبال برکه بدود
چشم هام رو باز کردم … آهی کشیدم … پرنده ی ذهنم پر کشید به گذشته ها … گذشته ی که شاید متعلق به قرن ها پیش بود یا شایدم همین چند دقیقه پیش بود داخل اتاق روی صندلی پشت میز نشسته بودم … ماگ توی دستم بود و داشتم قهوه می نوشیدم … چند ضربه به در خورد …
رمان قلم خوبی داشت ولی من از پایان های غمگین خوشم نمیاد و به هر حال رمان خوبی بود
خیلی قشنگ بود مثل بعضی از رمانا آبکی نبود