رمان محکمه

دانلود رمان محکمه اثر راضیه درویش زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

نفس دختری که بخاطر شرایط زندگیش، با زیبایی خیره کننده اش مردهای پولدار و گاهی زن دار رو به خودش جذب میکنه، با اونا صیغه می کنه و بعد با تهدید ازشون پول میکشه. تا اینکه با مردی خشن و جذابی به اسم آریا صدر آشنا میشه. با هم عقد می کنند بی خبر از اینکه آریا از گذشته ی سیاهش خبر داره و قصدش…

خلاصه رمان محکمه

آرام و دلنشین آهنگ را به اتمام رساند و نفس را سخت در آغوش کشید … صدای آیفون در فضای ساکت سالن پیچید، آریا عقب رفت بوسه ایی به گونه ی نفس زد و با گفتن “اومدن” از جایش بلند شد … گوشی آیفون را برداشت … بیا تو … نگاهش که به تصویر مرد ناشناس افتاد چینی به ابروهایش داد … بله؟ بهادر هول شده سرش را بالا گرفت

خونه ی آقای صدر! بله … شما؟ مکثی کرد و با اکراه گفت: ناوی هستم پدر ِنفس … شمانش گرد شد بعد از گذشت چند ماه اصلا انتظار این را نداشت … نفس که از طولانی شدن مکالمه آریا پشت گوشی آیفون کنجکاو شده بود جلو آمد و آرام لب زد … کیه؟ گوشی را عقب برد و دستش را قسمت صدا گذاشت و گفت: میگه باباته

یکه خورد و حیران لب زد: بابا؟ نگاه مضطربو کوتاهش را از آریا گرفت، هنوز هم دلیل اینجا آمدن بهادر را بعد از ماه ها نفهمیده بود اما درک میکرد که بهادر هیچ قاصد خبرها و هدف های خوب نبود … به بهادر که با رضایت نگاهش را سانت به سانت خانه از نظر می گذراند چشم دوخت، پیرتر شده بود موهای کنار شقیقه ش سفید شده بود اما خوشتیپ تر و خوش بر رو تر از قبل به چشم می آمد با آن کت و شلوار شیک که خط اتویش چشم میزد

بوی عطرش هم جایگزین بوی سیگار قبل شده بود … خم شد لیوان شربت را برداشت و در حینی که به سمته لبهایش میبرد لبخندی زد و به سمت آریا و نفس تعارف زد … بفرمایید … نفس جوابی نداد و آریا محترم گفت: ممنون نوش جان

لبخندش پر رنگ شد از لفظ قلمِ و مودبی آریا خوشش آمد، خوب می شد اگر آریا دامادش می ماند و زندگیشان را خراب نمی کرد اما اگه زندگی نفس خراب نمی شد زندگی خودش و ستاره … افسوس داشت حال پول پرستانه ی بهادر … نفس طاقت نیاورد تکیه ش را از مبل گرفت و گفت …