رمان مدوسا

عنوانرمان مدوسا
نویسندهپگاه رستمی فرد
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه2939
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان مدوسا اثر پگاه رستمی فرد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

صدای موجِ دریا دنیایم را پر می کرد و خون می دوید در آبِ تیره ی ساحلِ گرگ و میشِ صبح! صدای قهقهه های آتشینش میان طوفانِ زندگی ام، میان رعد و برق و میانِ موج های تیره می پیچید و محو می شد و زیر هجوم باران‌و مه وطوفان، گُمَش می‌کردم. شقیقه هایم تیر می کشیدند. با بِهت به هر طرف نگاه می کردم و قهقهه دور سرم می چرخید. دور خودم می چرخیدم. ماسه‌ های سرد از زیر انگشتان داغِ پاهایم می‌ گریختند …

خلاصه رمان مدوسا

مادر بار دیگر رفته بود و من با بهت و اشک مانده بودم. وسط خیابان و یکی پشت عروس آب پاشیده بود. اشک ریخته بودم پشت عروس…. یقین پیدا کرده بودم که عروس برمی گردد اما سر فرحناز فریاد کودکانه کشیده و به بهانه‌ی دادی که او سرم کشیده بود، دو شبانه روز را در حبس خودخواسته جیغ بلند زده و گریه کرده بودم توی اتاق تاریک خانه ی قدیمی.. زیر سقفش که نم کشیده بود. عروس مادر بود تنها تصویر تک نفره و خط خورده ای که

من از مادرم داشتم؛ اما به جای صورت، صوت داشت هر بار نگاهش کرده بودم صدای جیغ های بلند زنی را می شنیدم که وقتی بیهوش بودم و زخمی، وقتی روح و خاطراتم داشتند برای همیشه دفن می شدند، برای نجات جانم جیغ بلند کشیده و زخمی شده بود. یادم می آید آن اولین شبی را که در آغوش مادر راحت خوابیدم مگر می شود آدم اولین بارهایش را از خاطر ببرد؟! ذهنم خاموش بود تنم زخمی و چشم هایم بسته بیهوش بودم تقریبا می

گفتند که خیلی وقتِ خیلی طولانی پیش دزدیده شده بودم اما آن اولین راحت خوابیدن در تمام ۶ سال زندگی قبل از آن و هجده سال بعدش محال است از خاطر من بیست و چهار ساله برود. من… افسانه شرق… بیست و چهار سال سن دارم… بیست و چهار سال روی تمام تصویر هایی که از واقعیت می دیدم، خط کشیدم روی صورت هایی که آشکار می شد و هر چیزی که آن را “مدوسا” می خواندند. یکی با شیطنت گفت عروس” مدوسا است” …

دانلود رمان مدوسا
0 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان مدوسا
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها