رمان مرگ مزمن
عنوان | رمان مرگ مزمن |
نویسنده | آندرومدا |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 995 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان مرگ مزمن اثر آندرومدا به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رفیق و دوست، باروتِ خانه خراب کنِ خانه پُر عشقِ “سامان” و خانواده اش میشود؛ او سرِ یک بازی که هرگز “رسوا” نمیشود زندگی اش را از دست میدهد و “مُردِگی” را بی “عشق” ادامه میدهد اما سامان زندگی را از سر میگیرد …
خلاصه رمان مرگ مزمن
به ساعت نگاه کردم؛ عقربهها اطراف ساعت سه تکان میخوردند و نه آرام بیدار شده بود و نه من خوابیده بودم! شام هم تنهایی از گلویم پایین نمیرفت. از سکوت و تاریکی خانه لذت میبردم؛ مرگ فرشته هم من و هم آرام را منزوی و بی روح کرده بود. من از تنهایی و تاریکی لذت میبردم؛ چرا که با آرامش میتوانستم فرشته در کنارم تصور کنم و هر چند دروغکی کنارم داشته باشمش! صدای جیغ های خفیفی مرا از خیالبافی بیرون آورد؛ کسی میان خانه ام بود و جیغ میزد. با وحشت از جا بلند شدم؛ حس کردم دیوانه شده ام اما وقتی
برای بار سوم صدای جیغ را شنیدم دور خانه چرخیدم تا بفهمم صدا از کجا بلند میشود وقتی صدایش را از اتاق آرام شنیدم به وضوح بند دلم پاره شد؛ بی درنگ دویدم و در اتاق را باز کردم. صدای جیغ ها درست از روبرویم میآمد. با چشم های گشاد شده از بهت و وحشت چراغ را روشن کردم و با دیدن آرامی که جیغ میزد و دستش را به پاتختی کنار تخت میکوبید زانوهایم سست شد؛ تمام دنیا روی تن و بدنم آوار شد. نمیدانم چطور با آن قدرت تحلیل رفته کنار تخت آرام ایستادم؛ توی صورتش سیلی زدم تا بیدار شود. بعد از چند
ضربه متوجه بیداری اش شدم اما چشم هایش را باز نمیکرد همانطور دیوانه وار جیغ میزد؛ انگار میترسید چشم هایش را باز کند. درنگ را جایز ندانستم و بی مکث نشاندمش و تن خیس از عرقش را توی بغلم فشردم. درست کنار گوشم جیغ زد؛ خوب احساس کردم که جیغش تا آخرین مجرای شنوایی ام فرو رفت و سوت کشید. دستم را پشت گردنش که روی شانه هایم بود فشردم و سعی کردم صدایم را بلندتر از صدای جیغش بکنم: آرام! هیچ تاثیری نداشت؛ من هم نمیدانستم چه کار کنم! سعی کردم به خودم مسلط باشم! اما صدای جیغ و …
- انتشار : 03/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403