رمان ملورین

عنوانرمان ملورین
نویسندهنفیسه نوروزی
ژانرعاشقانه، بزرگسال، تخیلی، ترسناک، تاریخی
تعداد صفحه407
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان ملورین اثر نفیسه نوروزی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستانِ سه دختر است که خیلی باهم صمیمی هستند، اما یکی از این آن ها یک غم بزرگ داشت! تمام خانواده اش را در یک حادثه‌ی مشکوک از دست داده بود! ولی او یک دختر معمولی نبود، به راحتی هم از پا نمی‌افتاد، ملورین بعد از چند سال تصمیم می‌گیرد دلیل مرگ خانواده اش را پیدا کند ولی در این راه اتفاقای خیلی عجیبی برایش می‌افتد… اتفاقاتی که هضمش برای یک انسان معمولی خیلی سخت است… شیطان قدرتمند است… هرچند بد، هرچند زشت و سیاه شکستش شاید غیرممکن باشد ولی با کمک الهه های پاکی زیاد مشکل نخواهد بود …

خلاصه رمان ملورین

هنوز به در ورودی نرسیده بودم نگاهی به درخت های بلند سمت چپم انداختم. همیشه این قسمت تاریک بود. این سوال که چرا پدربزرگ ورود به این قسمت رو ممنوع کرده بود همیشه توی ذهنم بی جواب بود. لا به لای درخت ها یه چیز سفید رنگی به چشم می‌خورد یک قدم به سمت درخت ها برداشتم که صدای ماهرخ متوقفم کرد. ماهرخ: ملورین حتی به رفتن اونجا فکر هم نکن‌. برگشتم پشت سرم بود. لبخندی زدم و باشه ای گفتم. بعد از خوردن ماکارونی خوشمزه ای که ماهرخ درست کرده بود تشکر کردمو رفتم اتاقم که استراحت

کنم. آبدیس و آرمیس هم رفتن اتاقشون. روی تخت دراز کشیده بودم و به سقف زل زده بودم. ماهرخ می‌گفت غلام به قسمت ممنوع ویلا و اون باغ تاریک نمیره و فقط هر هفته یکبار برای آب دادن درختا یک ساعت وارد اون قسمت میشه و تا یک هفته نزدیک اونجا نمیشه‌. پس چطور اون عروسک کهنه رو اونجا ندیده. این واقعا سوالی بود که هیچ جوری نمی‌تونستم جوابش رو پیدا کنم. کم کم چشمام گرم شد و خوابم برد. تو یه باغ ایستاده بودم نفس نفس می‌زدم انگاری مدت ها بود که می‌دویدم. به اطرافم با دقت نگاه کردم باغ

به طرز عجیبی تاریک بود. صورتم عرق کرده بود و وحشت توی تک تک سلول‌های وجودم موج میزد درخت های تنومند اطرافم رنگ سبز تیره ای داشتن یه سبز معمولی نبود. درخت های بزرگ و بلندی که برای دیدن کاملشون باید سرم رو بالا می‌گرفتم. سرم رو بالا گرفتم و به آسمون خیره شدم. آسمون تيره بـود ابرهای سیاه همه جای آسمون رو پر کرده بودند. نفس عمیقی کشیدم هوا سنگین بود. نگاهم رو از آسمون گرفتم و به روبه روم نگاه کردم دروغ چرا از تاریکی آسمون حراس داشتم. یک قدم جلو رفتم حس کردم چیز نرمی زیر پام اومد …

دانلود رمان ملورین
3.38 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان ملورین
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها