رمان میراث من عذاب سحر منصور

عنوانرمان میراث من عذاب
نویسندهسحر منصور
ژانرغمگین , اجتماعی , عاشقانه
تعداد صفحه2177
ملیتایرانی
ویراستارتیم رمان بوک
رمان میراث من عذاب

رمان میراث من عذاب

دانلود رمان میراث من عذاب اثر سحر منصور به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم

بعضی وقت ها حرف های یک ایل آدم نمی تونه اون رو از پا بندازه، گاهی توی دعوا می تونی حریف پنج نفر بشی و تن به تن جلوشون در بیای اما خبر نداری کاری که یه ایل نتونستن بکنند یه زن با یه کلمه حرف می تونه انجام بده، اون هم فقط با یه کلمه حرف، حرفی که دنیا رو روی سرت خراب می کنه …

خلاصه رمان میراث من عذاب

شیرین لبخندی زد، الان هم می تونی بری اگر حالم بدتر شد باز هم می تونم تاکسی بگیرم برم بیمارست … احد فشار انگشت هاش رو روی بازوی شیرین بیشتر کرد شیرین دست مشت شده اش رو روی سینه ی احد گذاشت … من توی زندگی ام هیچ کسی رو مثل تو که دوست دارم نمی تونم دوست داشته باشم، به هیچ کس نمی تونم مثل تو که عاشق هستم عاشق باشم به هیچ کس نمی تونم مثل تو که نگاه می کنم نگاه کنم

نفسی که توی سینه ام حبس شده بود رو با آرامش بیرون دادم، از ته دل لبخند زدم برای خوشبختی خواهرم خوشحال بودم و چه لذتی داشت دیدن خوشبختیش کنار مردی که دوستش داره، با تنه ی که به شونه ام خورد از میون لب هام صدای نامفهومی بیرون اومد، ترسیده به یاشار نگاه کرد، سرش رو به سمتم خم کرد

ور ور جادو امشب ثابت کرد دختر مریم هست و حلال زاده به دایی اش رفته … دستم رو روی لب هام فشردم تا صدای خنده ام رو خفه کنم … یاشار تقه ی به در زد … ی…الله شیرین و احد با تعجب سرشون رو چرخوندن یاشار در رو هول داد و وارد اتاق شد … مگه من برگ چغندرم که خواهر زاده ام رو می خوای ببری دکتر بالشی رو که زیر بغلش بود توی بغل احد انداخت روبه من کرد که با تعجب بهش خیره شده بودم، با ابروش به احد اشاره دوای درد ور ور جادوی ما این آقا قلدره است

چشمکی به احد زد …شلوار راحتی توی کشو هست … بدون این که اجازه بده کسی حرفی بزنه به سمتم اومد و دستش رو دور گردنم انداخت … احد از روی تخت بلند شد و جای اخم روی پیشونی اش رو لبخند روی لبش گرفته بود به یاشار با قدر دانی نگاه کرد … داداش دم هر چی خان دایی ها مثل تو گرم از اتاق بیرون رفتیم و یاشار دستش رو روی دستیگره در گذاشت

فکر نکن از فردا هم از این خبرها هست ها فقط امشب حرص خوردن های خواهر زاده ام رو ندید گرفتم دفعه ی بعد ببینم ور ور جادوم رو حرص می دی واشر پیچ و مهره های گردنت رو شل می کنم … احد دستش رو پشت گردنش کشید و نگاهم روی چشمک ریزی که شیرین دور از چشم احد به ام زده بود جلب شده بود که یاشار در رو بست

نگاهم رو از در بسته شده گرفتم. یاشار بیشتر دستش رو دور شونه هام پیچید و بدون اینکه نگاهش رو از جلو بگیره با هم به سمت حال رفتیم … حالا دیگه با خیال راحت برو بخواب خوب توی زندگیشون همیشه قراره نیست خوش و خرم باشن اما مطمئن باش شیرین همیشه میتونه توی زندگی گلیمش رو از آب بیرون بکشه … احد هم معرفت و مرامش گفتنی نیست دل زنش رو که عاشقش هست رو نمی شکنه

دستش رو از دور شونه هام باز کرد … فقط بخواب روی تشک نشستم و پتو رو روی پاهام کشیدم … یاشار چراغ ها رو خاموش کرد و روی مبل دراز کشید … نیم خیز شدم موبایم رو از روی میز برداشتم … دمر دراز کشیدم موبایل رو باز کردم توی گالری عکس ها رو بالا پایین کردم کلافه از گالری بیرون اومدم به تلگرام رفتم عکس پروفایلش رو چک کردم …

دانلود رمان میراث من عذاب
0 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان میراث من عذاب سحر منصور
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
فاطمه
فاطمه
3 سال قبل

رمان خوبیه. ارزش خوندن داره.

خاطره
خاطره
5 سال قبل

اوف خواهشا بزارین لینکشو ما خیلی دنبال کامل شدشیم

یکتا
یکتا
5 سال قبل

چرا لینک دانلود شو نیست