رمان نبرد عشق عسلی نجمه صدیقی

عنوانرمان نبرد عشق عسلی
نویسندهنجمه صدیقی
ژانرعاشقانه
تعداد صفحه506
ملیتایرانی
ویراستارسایت رمان بوک
رمان نبرد عشق عسلی
رمان نبرد عشق عسلی
رمان نبرد عشق عسلی

دانلود رمان نبرد عشق عسلی اثر نجمه صدیقی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

عسل دختری مهربان، امااز جنس انسان های شجاع و کم سن و سال؛ دختری که با ورود به دنیای تاریک مرد مرموز و خطرناک، سرنوشت خود را به سیاهی و تاریکی می کشاند. و اما… در بین این تاریکی ها قلبی که بی پروا برای مرد سیاه پوش می تپد. همین ماجرا باعث می شود، مجبور به پیمودن راهی شود که خطرناک است. هم اینک مرد سیاه پوش، کسی که از دل تاریکی ها بیرون آمده است، با انتخاب عسل دنیای خود را به سمت روشنی سوق می دهد و اما آیا این انتخاب دنیایش را چگونه تغییر می دهد؟

خلاصه رمان نبرد عشق عسلی

عسل**
پاهام فلج شداز بس ایستادم ؛ با خودم گفتم : خدایا چرا نوبت من نمیشه، اه. این سر صف ایستادن، برای نون گرفتن چقدر چرته. با خوشحالی رفتم جلو، دیگه کسی جلوم نبود و نوبت من شده بود؛ اما َمردی ِکه سمت آقایون رفت . با دیدن این واکنش مخم سوت کشید و با اخم به حرکات ایشون نگاه کردم.

تقریبا پنج دقیقه ای اون طرف بود که بعد سمت ما اومد . بدون اینکه به من توجهی کنه، به پشت سریم که یک دختر لوس و پر از طراحی روی صورتش بود، توجه کرد و پول رو از اون گرفت و کناری هم چشمکی نثارش کرد. با خودم گفتم: «خدایا آدم خلق کردی یا میمـون ؛ سرکارهم دست از این کاراشون بر نمی دارند ».می خواست بره که دیگه تحمل نکردم و گفتم : آقا نمی خواید پول من رو هم بگیرید ؟!

ابروهاش رو بالاداد و در حالی که نگاهش به سمت دختره بود، گفت : کوچولو یک دقیقه وایسا نون پشت سریت رو بدم بعد.
دوباره می خواست بره که گفتم : اما الان نوبت من بود آقا؛ ولی به جاش دارید نون پشت سریم رو که اصلا هم نوبتش نبود رو می دید. اخم کرد و گفت: کوچولو، گفتم صبر کن . الان میام نون تو رو هم میدم. بی توجه رفت و به من محل نداد . «به من میگی کوچولو ؟ عوضی چشم چرون.»

دانلود نبرد عشق عسلی
2.2 مگابایت
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان نبرد عشق عسلی نجمه صدیقی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
طاها
طاها
2 سال قبل

رمان قشنگی بود و قلم نویسنده قشنگتر باهاش بدجوری زندگی کردیم و لحظه به لحظه هیجانی تر و جذاب تر میشد اولین رمانی بود که تا آخرش خوندیم و هنوز به خودم نیومدم هر کسی نمیتونه اینکارو با ما کنه ولی بازم دمت گرم نویسنده