رمان نیمه نگاهم تویی
عنوان | رمان نیمه نگاهم تویی |
نویسنده | مطهره نقی زاده |
ژانر | عاشقانه، هیجانی، انتقامی |
تعداد صفحه | 963 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان نیمه نگاهم تویی اثر مطهره نقی زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نارین سعادت بعد از هشت سال به ایران برمیگردد تا از فردی به نام آرمان راد انتقام بگیرد، انتقام مرگ پدر و زندگی از دست رفته اش را در شرکت یکی از استادان قدیمی اش مشغول به کار میشود تا بتواند از این طریق به آرمان نزدیک شود، اما آیا میتواند انتقام خود را بگیرد؟ یا اینکه عشق به آرمان دوباره گریبان گیر او می شود …
خلاصه رمان نیمه نگاهم تویی
صدای همهمه ای فضای هواپیما رو در بر میگیره و همه آماده هستن تا لحظاتی بعد هواپیما روی زمین بشینه. دختر بچه ای که روی پای مادرش نشسته تحت تاثیر اون همه صدا شروع میکنه به دست زدن و خندیدن که صدای خندیدنش توجهم رو جلب میکنه و بهش زل میزنم اما نمیدونم چرا با دیدن نگاهم لبخندش خشک میشه و به لباس مادرش چنگ میزنه و به آغوشش میره. نگاهم رو بر میدارم و به دریچه هواپیما میدم همه جا تاریکه و چراغ های شهر از این فاصله به اندازه یه نقطه خیلی ریز هستن
با حس فرود اومدن هواپیما و صدای مهماندار کمربندم رو باز میکنم و با کرختی که به خاطر پرواز طولانی مدت هست از جا بلند میشم و به سمت در خروجی حرکت میکنم، همهمه زیادی پیچیده و این صدا به شدت روی اعصابمه کاش هر چه سریع تر از این فضای خفقان آور بیام بیرون. چشمم که به چمدونم میخوره سمتش میرم و اون رو از ریل برمیدارم و با قدم های بلندی حرکت میکنم سمت در خروجی و از اونجایی که منتظر کسی نیستم پس سمت کافی شاپ میرم تا با یه فنجون قهوه بتونم خودم رو به خونه برسونم
گرمای فنجون که به دستای سردم برخورد میکنه حس آرامش بخشی بهم میده و باعث میشه که بینیم رو به فنجون نزدیک کنم و عمیق بو بکشم بوی تلخ و تند قهوه که به مشامم میرسه چشمام بسته میشه و تصاویری عین واگن های قطار توی ذهنم شروع به حرکت میکنن که باعث میشه سریع چشمام رو باز کنم
نفس عمیقی میکشم این نشون میده که ذهنم میخواد دوباره بازی دربیاره ولی اینبار نه، اینبار بهش اجازه پیش روی نمیدم. کمی از قهوه رو مینوشم و نگاهم به طبقه پایین میوفته که جمعیت زیادی پشت شیشه ایستادن و هر کسی خوشحال در حال دست تکون دادنه پوزخندی میزنم مثلا که چی فوقش فقط چند روز اول برای خانواده مهمی بعدش چی؟ مهمی؟ هیچ وقت معنی دلتنگی رو درک نکردم…
- انتشار : 28/06/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403