رمان پایان نامه
عنوان | رمان پایان نامه |
نویسنده | صنم احمدی |
ژانر | عاشقانه , استاد دانشجویی , اجتماعی |
تعداد صفحه | 1402 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود رمان پایان نامه از صنم احمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
با ما باشید با رمان جدید و سوپرایز این لحظه از سایت رمان بوک / داستان از زبان دختری است که آخرین ترم دانشگاه را گذرانده و حالا برای اینکه مدرک لیسانس روان شناسیش، رشته ای که از بچگی به آن علاقه داشته و دنبالش بوده را تحویل بگیرد فقط یک قدم فاصله دارد و آن تحویل پایان نامه اش است، استادش برایش شرطی میگذارد که روی زندگی رخساره تاثیر می گذارد …
خلاصه رمان پایان نامه
با استرس به در بسته شده اتاق استاد نگاه کردم! توی دلم انگار کسی داشت با مشت رخت میسابید! توی سرم هم چند نفر داشتند بلند بلند داد و فریاد میکردند! از استرس زیاد گوشه لبم و به دندون گرفته بودم و میجویدمش! به یکی از اتاق های مرکز که قرار شده بود داخل آن ساکن بشم پناه بردم!یک اتاق تقریبا 20 متره! با یک میز و صندلی ساده و دو سه تا مبل تک نفره سفید!
پرونده ای که استاد داده بود و روی میز پرت کردم! دستم و به کمرم زدم و شروع کردم طول و عرض اتاق و طی !کردن آدم ها همیشه یک آرزویی صدر همه آرزوهاشونه واسه منم کار کردن تو این مرکز و دیدن کیس هایی که پیش استاد میومدن صدرنشین همه خواسته هام بود! برای همین هم بی طاقت شدم و با استاد در میون گذاشتم! خداروشکر روم و زمین ننداخت و قبول کرد!
اما یک شرطی گذاشت که نزدیک بود وسط دانشکده بزنم تو سر خودم و های های گریه کنم! آخه استاد من قربون شکلت برم! چی تو من دیدی که همچین شرطی گذاشتی؟ به تک تک تار های موهات قسم من انقدر هام که تو فکر میکنی !قوی نیستمااا وقتى بهم گفت که با چه شرطی حاضره من تو مرکز کار کنم می خواستم بهش بگم خب بگو عزیزم نمی خوام تو مرکز ببینمت! !دیگه این کار ها و امید وار کردن ها چیه آخه …
توجه: رمان های عاشقانه زیادی برایتان تهیه کرده ایم که این رمان استاد و دانشجویی برای اولین بار در سایت فرهنگی ما منتشر می شود
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 21/11/1399
- به روز رسانی : 20/09/1403
واقعا ادم میمونه چی بگه به نویسنده ای که حتی خودش اسم شخصیتش یادش میره،یه بار میگه امیرحسین،یه بار میگه فرجاد یه بار فرشاد اصلا نمیشه باهمچین رمانی ارتباط گرفت،تاصفحه۴۱۲ خوندم دیگه نخوندمش