کتاب رمان پرتقال کوکی
عنوان | کتاب پرتقال کوکی |
نویسنده | آنتونی برجس |
ژانر | علمی، تخیلی، طنز |
تعداد صفحه | 172 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب رمان پرتقال کوکی اثر آنتونی برجس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ماجراهای الکس سردسته گروهی خلافکار که در جیب بری و دزدی، ضرب و شتم و دست درازی به افراد بیخانمان لندن تبحر خاصی دارند را شرح میدهد. در آیندهی کابوس واری که آنتونی برجس از بریتانیا را به تصویر میکشد، الکس، یک نوجوان پانزده ساله حکایت خود را به وسیله یک گویش ابداعی به نام «ندست» تعریف میکند، همراه با سه «شخیل» خود پیت، جورجی و دیم و در کنار خلافکاران دیگر، پس از غروب آفتاب شهر را تحت اختیار میگیرد و دست به انواع و اقسام جنایات میزند …
خلاصه کتاب رمان پرتقال کوکی
منو با صندلی چرخدار بردن جایی که اصلاً شبیه هیچ تماشاخونه دیگهای نبود که قبلاً بصیرت کرده بودم درسته روی یه دیوار پرده نقره ای بود و روی دیوار مقابل سوراخ های مربع شکل ایجاد شده بود برای نورافکن ها تا نورافکنی کنن و بلندگوهای استریو سرتاسر کده نصب شده بودن، ولی دست راست یکی از دیوارها یه صفحه کنتور بود و وسط کده روبروی صفحهی نقره ای یه جور صندلی مثل مال دندون پزشک ها گذاشته بودن که کلی سیم ازش آویزون بود و من مجبور بودم از صندلی چرخدار تا این صندلی یه
جورایی چهار دست و پا برم و یه دادای سفید پوشم یکم بهم کمک کرد بعد متوجه شدم پشت سوراخ های مخصوص نورافکن ها به شیشهی کدر کار گذاشته شده بود و به نظرم رسید سایهی افرادیو بصیرت کردم که داشتن پشتش راه میرفتن و صدای کسیو سمع کردم که داشت اوهو اوهو اوهو سرفه میکرد. ولی بعد تنها چیزی که متوجه شدم این بود که چقدر ضعیف شدم و پیش خودم گفتم این ضعف حتماً به خاطر جایگزین شدن خوراک زندان با خوراک غنی جدید و تزریق ویتامین به بدنم بود دادایی که
صندلی چرخدارو هل داد گفت: بسیار خوب باید از پیشت برم به محض اینکه دکتر برادسکی سر برسن نمایش آغاز میشه امیدوارم ازش لذت ببری بخوام راستشو بگم عصر اون روز اصلاً حال و حوصلهی فیلم دیدن نداشتم. کلاً حسش نبود. ترجیح میدادم تک و تنها روی یه تخت نرم و راحت نوستن .کنم خیلی منگ شده بودم. چیزی که اتفاق افتاد این بود که یه دادای سفید پوش دو گولهی منو به یه تکیه گاه وصل کرد و تمام مدت داشت متن یکی از این آهنگای پاپ بیغایت بوگندو و ریدمانو زمزمه میکرد …
- انتشار : 11/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403