رمان پشتم باش
عنوان | رمان پشتم باش |
نویسنده | زهره حاجی زاده |
ژانر | عاشقانه، پلیسی |
تعداد صفحه | 1840 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان پشتم باش اثر زهره حاجی زاده به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نهال، دختریست که خانواده اش به قتل می رسند و فقط یک سرگرد تعلیقی است که می تواند کمک کند، به خاطر اینکه نهال در خطر است او را نزد خودش می برد و …
خلاصه رمان پشتم باش
نهال چشمش را بست و کمتر از چند لحظه باز کرد دیگر کنترلی بر رفتار و احساس برانگیخته شده اش نداشت وقتی کلمات از دهانش بیرون ریختند تمام احساس درونش را به نمایش گذاشتن برجسته و خشکش به شدت می لرزید و او را بسیار ترحم برانگیز نشان می دهد. داد … پدر و مادر جوان من زیر خروارها خاک رفتن در حالیکه قاتلش خوش و خرم دارد زندگی می کند.
جناب سرهنگ گفتنش به حرف آسونه سه ماهه نفس کشیدم اما زندگی نکردم، سه ماه برای شما فقط سه ماهه وهیچ… اما برای من لحظه به لحظش دقیقه به دقیقه اش عذاب بود هر نفسی که کشیدم بازدمش با آرزوی مرگ بود پس می خواستم می کنم. ازم نخواستید صبر کنید کمکم کنید تا اگه قرار باشه زنده بمونم و زندگی کنم پای اون قاتل را زیر چوبه ی دار ببینم
کمکم کنید آخرش هم با شکستن بغضش بود دست لرزانش را گرفت و هق زد سنگینی نگاه سرهنگ را روی خود احساس می کرد و کجا بود پدرش تا یک دانه دخترش را تا این حد حقیر و ضعیف دید. سرهنگ از جای خود بلند دستمال کاغذی رو برداشت و مقابلش ایستاد دلش برای آن دختر که دراین سن کم یتیم و بی کس بود می سوخت نهال دستمال رو گرفت اشک چشمش را پاک کرد و نگاه بی پناهش رو به دوخت و همین نگاه محزون. دل سرنگ رو لرزاند
و تصمیم خیلی سختی رو در چند لحظه گرفت و سعی کرد به عواقبش نکند … یکی هست که میتونه بهت کمک کنه هر کلمه ای که از دهانش خارج می شه با شک و فکر کرد نهال ناخواسته از جای خود بلند شد و بارقه کرد. ای از نور امید در دلش تابیده بود نگاه منتظرش رو در چشم سرهنگ دوخت..
کسی رو می شناسم که می تونه بهت کمک کنه پیچیده ترین پرونده های قضائی رو دست داشته باشه و به خوبی از درمان اش بر اومده منتها مدتهاست کار نمی کنه و راضی کردنش سخته البته این بحث و مکالمه باید بین خودمون بمونه من با او صحبت می کنم. اگر راضی با همکاری خبرت می کنم نهال بعد از مدت ها چشم هایش درخشید و این چشم سرهنگ دور نماند که …
- انتشار : 30/05/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
خیلی عالی بود
قلم نویسنده توانا بود . قسمتهای عاشقانه داستان جای مانور بیشتری داشت و میتونست پررنگ تر باشه. کاش کمی شخصیت نهال قوی تر نشون داده میشد .
خیلی قشنگ بود
خیلی کش دار بود