رمان پژواک مهدیه افشار
عنوان | رمان پژواک |
نویسنده | مهدیه افشار |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1336 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |

دانلود رمان پژواک اثر مهدیه افشار به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
انگشت هایش را بین موهایش سراند، سرش را بالا گرفت تا اب شالقوار صورتش را نوازش کند، حرکات باران روی عضلاتش لذتی وصف نشدنی را در وجودش تزریق می کرد، تنش که از شر کف ها خلاص شد…حوله سفید را دور کمرش پیچاند و از حمام خارج شد، همین دم اتاقش در هنگام ورود به اتاق خواب بدن برنزه دختر را بین ملحفه ای سفید رنگ دید …
خلاصه رمان پژواک
اولین چیزی بود که در هنگام ورود به چشمش خورده بود… موهای قهوه ای رنگ و فر دختر اندام و شانه های استخوانی اش را از معرض دید خارج کرده بود…ولی پاهای خوش تراش و تو پرش از زیر ملحفه بیرون زده بود و در معرض دید قرار گرفته بود. نگاهش را به سختی از دختر به جای دیگر منعطف کرد. تا ساعتی دیگر جلسه داشت
تمام امیدش برای بقای عمرش همین جلسه بود. باید حتما کاری می کرد. حتی اگر کثیف و ناهنجار بود. فکرش از زن خوابیده روی تشک تهی و تمام فکر به سمت شرکت بود…. حوله را روی شانه هایش انداخت و درحال تن زدن شلوار پارچه ای مشکی اش بود که صدای خواب آلود هیوا، دستی شد برای بیرون کشیدنش از افکارش. -میری شرکت؟
در همان حال که شلوارش را بالا می کشید، به سمتش برگشت. با دیدن هیوا، ابروهایش به آغوش هم دویدند. متنفر بود از اینکه زنی شب را کنارش صبح کند. فردایش ملحفه را دور بدنش بپیچاند و خودش را مخفی کند. با این حال اعتراضی نکرد و مشغول بستن کمربندش شد. بارها اعتراض کرده و هیوا اعتنایی نکرده بود …
دسترسی به دانلود با خرید یا دریافت اشتراک ویژه امکان پذیر است
- انتشار : 16/10/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
سلام وقت بخیر، ممنون از نویسنده عزیز
رمان کاملا پراکنده بود و بعد از 50 صفحه، دیگه حسی جهت ادامه خوندن به مخاطب القا نمیکرد! پریدن از یه بحث به بحث دیگه! پراکندگی به شدت زیاد! مکالمههای نصف و نیمه! در کل ارزش خوندن نداشت و اگر جزء رمانخوان های قهار باشید، اصلا نمیتونید با این رمان ارتباط بگیرید.
خوبه
لطفا یه خلاصه ازش بگید که اگر دوست نداشتیم دانلود نکنیم