رمان ژوان
عنوان | رمان ژوان |
نویسنده | فاطمه حمیدی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 664 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان ژوان اثر فاطمه حمیدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
ژوان به معنی میعادگاه عاشق و معشوق. ژوان رزیدنت پزشکی است که بخاطر عمل جراحی پدرش مجبور میشود به خانه ی دکتر ی برود که در بیمارستان شهرت خوبی ندارد! مردی با گذشته تلخ که بعد از دست دادن همسرش برای فراموش مرگ او دست به اعمالی زده که انسانیت خودش را هم زیر سوال برده …
خلاصه رمان ژوان
در آهنی باز میشود، با گام هایی مردد پا به درون خانه میگذارم. یک حیاط بزرگ با سنگفرش های موزاییک و باغچهای کوچک که تنها چند بوته ی خشکیده ی رز در آن است، به چشمم میخورد. هنوز هم برای آمدنم مردد هستم. با این حال نفس عمیقی میکشم و به خودم میگویم: نترس ژوان امید آقاجان به توعه نباید کم بیاری. با قدم های لرزان حیاط را طی میکنم و به در باز ساختمان دو طبقهای که مقابلم قد کشیده میرسم. چرا کسی به استقبالم نیامد؟ یعنی با خودش نمیگه این موقع شب کیه آمده جلوی در؟! در نیمه باز را هل میدهم و سرک میکشه: سلام.
صدای بم و جدی از داخل خانه خطابم میکند: بیا تو دختر چرا دم دری؟ زیر لب بسم الله گویا وارد خانه میشوم. کفش های گلیام را همان پشت در در میآورم. از راهرو گذشته خودم را به هال میرسانم. یک هال بزرگ با دیوار سفید و یک فرش مربع. کوچک کنار مبل های ال مانندش دکراسیون خانه مدرن و امروزی است و زمین تا آسمان با خانه ی سنتی کوچک ما متفاوت است. با دیدن تصویر چهارشانه و نیم بی پوشش در قاب آینه ای که مقابلم است مانند برق گرفته ها مغزم از تحلیل میایستد.
خودش بود؟! دکتر اهورا زند فوق تخصص مغز و اعصاب تنها کسی که میتوانست آقا جانم را نجات دهد؟ به عقب بر میگردم درست پشت سرم ایستاده پس چرا بی پوشش است و اینگونه مرا مینگرد؟ س…سلام. نفسی از سر کلافگی میکشد: چقدر طولش دادی ببینم شرایط من رو میدونی؟ چشم هایم درشت میشود! چه چیز را طول داده ام؟ آقا ببخشید من نباید این موقع شب مزاحمت میشدم …
- انتشار : 19/03/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
قلم بسیار ضعیف
در حد یک رمان معمولی بود
رمان زیبایی بود🥲