رمان گرفتار دل فاطمه زمانی و مهشید عظیمی

دانلود رمان گرفتار دل اثر فاطمه زمانی و مهشید عظیمی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان

تا حالا تو زندگیتون طوفان به پا شده؟! نه یک دگرگونی معمولی، بلکه تحولی از جنس عشق، عشقی به رنگ غم، غمی از تبار دوراهی، دوراهی پر از تشویش و نگرانی… قصه ی فاطمه هم از همین جا شروع شد. حالا ایستادن یا شکستن؟! اعتراف یا تظاهر؟! موندن یا رفتن؟! تصمیم با فاطمه است که تو این دوراهی چی رو انتخاب می کنه. حکم فاطمه…

خلاصه رمان گرفتار دل

بلند شدم. حوله ام رو برداشتم دوش گرفتم و بیرون اومدم. موهام نیازی به شستن نداشت. مام زدم و مانتوی مشکی کوتاهم رو برداشتم. شلوار یخی رنگم رو پوشیدم. جلوی آینه ایستادم. موهام رو بافتم و یه دسته از موهام رو فر کردم و مقنعه ام رو سرم کردم. یه نگاه به خودم توی آینه انداختم. صورتم گندمی روشن بود. چشم هام قهوه ای تیره بود، بینی کوچیکی داشتم، ابروهام هم پر پشت بود، لب هام هم صورتی و برجسته بود.

نشستم روی صندلی جلوی آینه و سریع آرایش کردم. از پله ها سر خوردم و پایین اومدم. خونمون دو طبقه دوبلکس بود. طبقه اول آشپزخونه، یه اتاق خواب و شویس حمام و دستشویی و هال بود. طبقه ی دوم چهار تا اتاق خواب داشت و توی هر اتاق خواب، سرویس داشت. کف هر دو طبقه بزرگ و تخت چوبیم سفیده و بالاش قاب عکس گذاشتم. اتاق هام رو پارکت با کاغذ دیواری کرم قهوه ای تیره.

کاغذ دیواری اتاقم یاسی ملایم و روتختیم بنفش تیره. پرده ی اتاقم کرکره ای و روش عکس گل به رنگ بنفش داره. کمد و کتابخونه و کمد لباسهام سفید و چوبیه. میز تحریرم سفیده و به جای فرش، توی اتاقم پادری برگ پهن کردم.