رمان گل ها در سوگ باغبان رنگ باختند

دانلود رمان گل ها در سوگ باغبان رنگ باختند اثر فاطمه گل محمدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

ایلدا بختیاری، بعد مشکوک مرگ پدر و مادر و خواهرش، به عنوان خدمتکار در خانه ی ملکان یکی از روئسای کشور مشغول به کار می‌شود! اکنون او متهم به قتل پسر آقای ملکان و بازداشت است، سرگرد (حامی رضایی) سعی دارد تا آینده‌ی شومی که در انتظارش است را یاد آور شود و علت واقعی این قتل را بفهمد اما …

خلاصه رمان گل ها در سوگ باغبان رنگ باختند

سرش را بر روی زانوهایش گذاشت و دستانش را چون پیچک به دور پاهایش حلقه کرد. در واقع خودش را جای همه نداشته هایش در آغوش کشیده بود تا التیام بخشد قلبی را که بیمار می‌تپید. کسی نبود غمش را به دوش بکشد و مجبور بود خودش جور خودش را بکشد. دلش به اندازه بزرگی دنیا پر بود و تنگ! دلش تنگ عزیزانش بود و پُر بود از غم و غصه‌ نبودنشان… دوباره صداي باز شدن در سکوت وهم آور سلول را در شکست. هنوز هم صدایش تن و بدنش را می‌لرزاند و خوف به دلش می‌انداخت عادت نکرده بود به گوش خراش

ترین سمفونی دنیا! در که باز شد سر از روی زانوهایش بر نداشت، به گمانش باز هم سروان سعیدی آمده بود تا با روش خودش احوالش را بپرسد. یک هفته‌ای از آن بازجویی مخوف می‌گذشت و هنوز هم سوختگی کف پاهایش تازه بودند. بوي عطر شیرین و خنکی که چوب صندل و کهربا را در ذهن تداعی می‌کرد فضای خفه‌ی اتاق را پر کرد و صداي گام های محکم و استواری در اتاق پیچید. گوش و شامه‌ی دختر تیز شد؛ این بوی مطبوع اولین بار بود که شامه اش را نوازش می‌کرد اولین بار بود که صدای این گام های محکم و استوار

در اتاق طنین می‌انداخت! نا آشنا بود! سر از روی زانوهایش برداشت، اما دستانش هم چنان پاهایش را در آغوش گرفته بود. اولین چیزی که توجه اش را جلب کرد، یک جفت کفش مشکی واکس خورده و براق در چند قدمیش بود. چشمان محزونش را به بالا کشاند، از روی کت و شلوار ذغالی و پیرهن فیلی رنگ بالاتر رفت و بر روی صورتش نشست. نگاهش از چانه و لب هایش و آن ته ریش خسته اش گذشت و روی چشمان میشی زلالش نشست. زلالی چشمانش و آن ابروهای به هم پیوسته مشکی رنگ، دختر را دست و پاچه کرد …