رمان یُسری
عنوان | رمان یُسری |
نویسنده | دلبان |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 259 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان یُسری اثر دلبان (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
رمان یُسری رمانی است که از دل نوشته شده است برای دل. یُسری حنیفا دختری ۱۸ ساله که پدر بزرگش اصرار بر ازدواجش دارد و اما او بیعشق تن به هیچ وصلتی نمیدهد. تا اینکه همه چیز از یک جشن شروع میشود؛ جشنی که سر آغاز اتفاقاتی است که به او میآموزند پس از هر سختی، آسانی هست!
دانلود رمان یُسری
دوباره خیره شدم به عکس یاسین، داداش فکر میکردن میخوام مثل همیشه مخالفت کنم. وقتی حاج مظاهر خودش رو برای هر نوع مخالفتی از جانب من آماده کرده بود و من با خجالت گفتم: -مشکلی ندارم. چشم هاش گرد شده بود؛ پیرمرد طفلی باورش نمیشد نمیدونست من با حرفهایی که اون شب زدی قانع شدم. راستی فهمیدم اون مورد آخری که اون شب قبولش داشتی کی بود. پسر حاج سید. امشب قراره بیان خواستگاری اعتراف کنم پیشت داداش؟ یادته گفتی وقتی دو نفر قسمت هم باشن خدا یه
حس هایی رو تو دلشون به وجود میاره؟ تو دل من الان از همون حس هاست. [دانای کل] سلام آخر نمازش را داد و پس از گفتن سه الله اکبر به مادر منتظرش خیره شد و گفت: -جانم مامان؟ سیده خانم با لبخندی گفت: قبول باشه مادر. محمد علی با لبخندی پاسخ داد: قبول حق. سیده خانم پس از کمی مکث گفت: خسته نشدی از این همه بلاتکلیفی؟ با چشمان متعجب و ابروهای بالا رفته به مادرش که شدیداً مشکوک بود خیره شد، پرسید: بلاتکلیفی؟ سیده خانم پس از کمی این پا و اون پا کردن نهایتاً
گفت: مزدوج نشدنت… محمد علی تک خندهی مردانه ای کرد و گفت: شروع شد! سیده خانم چشم غره ای رفت و گفت: بسه محمدعلی همش غرق کاری؛ همش ماموریت، به این شهر و اون شهر؛ یا این پایگاه به اون پایگاه، از این هیئت به اون مسجد، این قدر هم میشناسمت که بدونم دلت نلرزیده و دختری هم تو زندگیت نیست پس چرا تشکیل خانواده نمیدی؟ -مادر من شما که موقعیت کاری من رو میدونید، اگر یه روز رفتم و مثل یاسین برنگشتم چی؟ -عمر دست خداست! محمد علی بهونه نچین …
- انتشار : 11/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
رمان مذهبی فوق العاده اییه
بر خلاف بقیه رمان های عاشقانه مذهبی که آبکی و تخیلات نویسندس این رمان از واقعیت ها توش استفاده شده و میشه با شخصیت هاش زندگی کرد
خلاصه رمانی بود که وقتی خوندمش لبخند رو لبم اورد و برخلاف کم بودن پارت ها پارت های طولانیی داره:)
در یک کلام لذت بردم