رمان یک قدم با تو
عنوان | رمان یک قدم با تو |
نویسنده | زهرا غنی آبادی |
ژانر | عاشقانه |
تعداد صفحه | 1874 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان یک قدم با تو اثر زهرا غنی آبادی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
حسامِ بارگاهی، بازرگان و رئیس یک شرکت تجاري، مردی موفق جذاب و قدرتمند، دلباختهی ریحانه ميشود؛ زني چادري و مذهبي…..!! داستانی عاشقانه و جذاب که با پارادوکس های خواندنی اش، مخاطب را با خود همراه می سازد …
خلاصه رمان یک قدم با تو
طاقتم طاق شده بود. از دم خانه ي سهیل تا به الان یک بند داشت حرف میزد و غر غر میکرد. از تکرار مکررات بیزار بودم. از این که هر لحظه باید به آدم های اطرافم یاد آور میشدم که به کسی محتاج نیستم و برعکس تنهایی لذتی عجیب برام داره، خسته شده بودم. -مهناز کی فکت خسته میشه؟ -خجالت بکش -دقیقا از چی؟
حسام چطوري میتونی انقدر بی خیال باشی، چطور…. باز شروع کرد. دکمه ي شاسی پنجره را پایین دادم و گذاشتم خنکاي باد آخر هاي پاییز مغز داغ کرده ام را خنک کند… -با توام! مشتی زنانه و آهسته بازویم را تکان داد، حیف که براش احترام قائل بودم وگرنه همون دم خانه سهیل با یه اردنگی پرتش میکردم پایین… -بله؟ نگاه پر حرصش روي ابروي بالا پریده ام ماند
لب هاي مخملی اش جمع شد… -دارم باهات حرف میزنم، میشه گوش بدي؟ دستی به میان موهاي یخ زده ام کشیدم… -یخ کردم بده بالا پنجره را… خبی بی حوصله گفتم و با فشاري کوتاه شیشه بالا رفت. -حسام میشه جوابمو بدي؟ پوف کلافه اي بیرون دادم، این دختر را تا نمی شستم و کنارش نمی گذاشتم آرام نمیشد… -بس کن این دماغ از فیل افتادن رو هر کی ندونه من که میدونم…. داشت پایش را بیشتر از گلیمش دراز میکرد، نگاه تندم سمتش برگشت و در ثانیه اي ماستش را کیسه کرد و زبان سه متري اش جمع شد… -حسام آبروم را بردي امشب …
- انتشار : 20/06/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403
بد نبود
رمان خوبی بود، ممنون از نویسنده، ولی کاش آخر رمان کمی هم، از مریم میگفت.
سلام، رمان زیبایی بود، من تو کانال تلگرام خونده بودم، به نظرم آخرش رو میشد قشنگتر جمع کرد