کتاب آدم اول
عنوان | کتاب آدم اول |
نویسنده | آلبر کامو |
ژانر | زندگینامه |
تعداد صفحه | 292 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب آدم اول اثر آلبر کامو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
آدم اول داستان زندگی آلبرکامو است. روایتی رئال از زندگی پسر بچهای است که بدون پدر، بزرگ میشود. این مسئله، شروع دغدغه خودشناسی در کودکی و بحران هویت شخصیت اصلی داستان از کودکی تا میانسالی است. ژاک، یک ساله بود که پدرش در جنگ کشته شد و به همین دلیل هیچ خاطرهای از پدرش ندارد. او در چهل سالگی برمزار پدرش میرود. خانواده ژاک شامل مادر مهربان اما بیسوادی است که کارگری میکند و برادری که به دلایلی حرفی از او نمیزند. با وجود این شرایط سخت، ژاک پسر سر زنده و خوشحالیست که هوش بالایی دارد و برای ادامه تحصیل بورسیه میگیرد …
خلاصه کتاب آدم اول
وقتی ژاک خوب فکر میکرد میدید که بیشتر چیزهایی را که درباره پدرش میداند از همین معلم پیری شنیده است که حالا معلوم نیست کجاست اما گذشته از جزئیات آن چیزها بیش از چیزهایی نبود که سکوت مادرش باعث میشد آن ها را به حدس و گمان دریابد. مردی سرسخت، تلخ، که همه عمر کار کرده بود و به فرمان دیگران آدم کشته بود و هر چیزی را که اجتناب از آن ممکن نبود پذیرفته بود، اما پاره ای از وجود او بود که حاضر نشده بود کسی به آن دست بزند. خلاصه یک آدم فقیر زیرا فقر
اختیار انتخاب ندارد اما می تواند خود را حفظ کند. و میکوشید تا با همان اندک چیزهایی که از مادرش شنیده بود همان مرد را در ذهن خود تصور کند که نه سال بعد زن گرفته و پدر دو بچه شده و کارو باری اندکی بهتر پیدا کرده و برای جنگی به الجزیره احضار شده بسیج و آن سفر دورو دراز شبانه با زن صبور و دو بچه تخس و جدا شدن از آنها در ایستگاه راه آهن و بعد سه روز بعد در آن آپارتمان کوچک بل کور ناگهان سر و کله اش پیدا شده با آن لباس زیبای قرمز و آبی با شلوار پف کرده هنگ سربازان الجزایری،
عرقریزان توی آن لباس پشمی کلفت در گرمای ماه ژوئیه، کلاه حصیری به دست چون نه عرقچین داشت نه کلاه کاسک از زیر سرطاقی های ساحل از آمادگاه در رفته بود و آمده بود تا بچه ها و زنش را ببیند و غروب آن روز سوار کشتی شود و از راه دریایی که هرگز از راه آن به جایی نرفته بود به فرانسه برود که هرگز آن را ندیده بود. و آنان را دید و با همان قدم ها راه افتاده بود و زنی که در بالکن کوچک بود به او علامتی داده بود که او ضمن دویدن به آن جواب داده بود، برگشته بود و کلاهش را تکان داده بود و …
- انتشار : 19/05/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403