کتاب از طرف او
عنوان | کتاب از طرف او |
نویسنده | آلبا دسس پدس |
ژانر | تاریخی، روانشناسی، داستانی |
تعداد صفحه | 648 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب از طرف او اثر آلبا دسس پدس به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
از طرف او درباره ی دو زن، یک مادر و دختر، است و زندگی آن ها را در رابطه با همسران شان به تصویر می کشد. رمان این دو زن را در موقعیتی مشابه قرار میدهد: موقعیتی حاکی از بی اعتنایی مرد به زن، و بی توجهی او به حقوق انسانی زن، و عدم رابطه میان آن ها. مادر نه می تواند بماند، و نه می تواند برود. در میانه کتاب او با خودکشی به این رابطه پایان می بخشد. اما دختر از طرف او و از طرف همه ی زنانی که چنین زندگی ای را تجربه می کنند تصمیم دیگری می گیرد …
خلاصه کتاب از طرف او
حدود دو هفته سپری شد و مادرم دیگر از نقشه فرار حرفی نمیزد. متوجه شده بودم که هر بار از خانه خارج میشود مرا بیشتر از سابق در بغل می فشارد خیالم راحت میشد میگفت: «عزیزم، زود بر میگردم.» انگار بخواهد بگوید: «یک کم دیگر طاقت داشته باش.» هیجان آن انتظار مرموز گاهی برایم طاقت فرسا میشد میترسیدم همه متوجه آن شوق و ذوق نادر من بشوند، گرچه با فرارسیدن تابستان همه چیز به سر شوق آمده بود؛ روزها بلند شده بودند گلدانهای حیاط همه گل کرده بودند، رخت های روی بند در باد تکان میخوردند انگار به هم سلام میگویند. پرده ها از
پشت پنجره های گشوده، مانند بادبان باد میکردند لباس های زمستانی با تحقیر هر چه تمامتر در کشو مدفون شده بودند. زنها به لطف پیراهن های نو صدایشان را بلندتر کرده بودند و اعتماد بیشتری به خود پیدا کرده بودند. آن ساختمان خاکستری رنگ از صداهایی پر از شور و هیجان آکنده شده بود که بعد از ظهرها از پنجره ها بیرون میزد. چکش زدن پینه دوز سریع تر شده بود و زن دربان دم در ورودی می نشست و دختر بچه هایی که دور و بر او بازی میکردند به گوش های خود گیلاس آویزان کرده بودند. بیشتر اوقات با فولویا به گردش میرفتیم قدم هایمان سریع و
جوان بود. با هم ور می زدیم در گوش هم پچ پچ میکردیم و بی خود و بی جهت از هر چیز بی مورد میخندیدیم محلۀ ما تابستان ها پر از فریاد پرستوها محله می شد. هیچ محله رم به اندازۀ محلهٔ پراتی آن چنان به جیغ پرستوها آشنایی ندارد. صبح زود کمی بعد از سحر پروازکنان بلند می شوند و جیغ میکشند گویی به ما دهن کجی میکنند که در آسمان بلند دستمان به آن ها نمیرسد. غروب پایین میآیند به پنجره ها میخورند و با فرار از شب، وحشتزده جیغ میزنند. با فرارسیدن شب، یک مرتبه ساکت میشوند مثل این که رهبر ارکستری به آنها فرمان سکوت داده باشد …
- انتشار : 24/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403