کتاب بانوی دریاچه
عنوان | کتاب بانوی دریاچه |
نویسنده | ریموند چندلر (مترجم: کاوه میرعباسی) |
ژانر | داستانی، پلیسی، جنایی |
تعداد صفحه | 281 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب بانوی دریاچه اثر ریموند چندلر (مترجم: کاوه میرعباسی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
در بانوی در دریاچه، استاد داستان های جنایی جذاب و پیچیده، ریموند چندلر، داستان زن و شوهر گم شده را برای ما به ارمغان می آورد -یکی مرد ثروتمند و دیگری یک مرد فقیر- که به موضوع تحقیقات فیلیپ مارلو تبدیل شده اند. یکی از آنها ممکن است از یک مکزیکی طلاق گرفته باشد و با یک ژیگولو ازدواج کرده باشد و دیگری ممکن است مرده باشد. مارلو مطمئن نیست که به هیچ کدام از آنها برایش مهم باشند، اما او که برای اهمیت دادن پول نمی گیرد. رمانهای چندلر پیش از آنکه داستانهای پلیسی باشند آثار ادبی هستند …
خلاصه کتاب بانوی دریاچه
اوایل غروب بود که برگشتم هالیود و رفتم دفترم ساختمان خالی بود و راهروها ساکت بودند. درها باز بودند و زن های نظافتچی با جاروی برقی و زمین شوی خشک و کهنه گردگیری دفترها را تمیز میکردند. در دفترم را باز کردم و پاکتی را که در آستانه در افتاده بود، برداشتم و بی آنکه نگاهش کنم انداختمش روی میز کارم پنجره ها را باز کردم و به بیرون خم شدم؛ تک و توکی چراغ نئون روشن بودند؛ از هواکش مغازه قهوه فروشی بغلی، هوایی گرم بیرون میزد که با بوی غذا آمیخته بود. کتم را درآوردم، کراواتم را باز کردم و پشت میزم روی صندلی ولو شدم. بطری مخصوص
دفتر را از ته یکی از کشوها بیرون کشیدم و برای خودم نوشیدنی ریختم حالم را اصلاً جا نیاورد لیوان دوم را هم پر کردم و فرستادم به خندق بلا، ولی نتیجه اش همان بود. تا حالا وبر باید سراغ کینگسلی رفته باشد. حتماً دستور جست و جو برای پیدا کردن خانم کینگسلی را داده اند؛ اگر هم هنوز نداده باشند، خیلی زود این کار را خواهند کرد. به نظرشان موضوع عین روز روشن است یک قضیه ناجور بین دو نفر آدم ناباب؛ عشق زیاد، نوشیدنی زیاد و آشنایی زیادی، که باعث میشد خوب از زیر و بم شخصیت همدیگر باخبر باشند و نتیجۀ همۀ اینها نفرتی وحشیانه، توأم با
غرایز جنایتکارانه بود که جز مرگ آخر عاقبت دیگری نمیتوانست داشته باشد. به عقیده من موضوع به این سادگی ها نبود. پاکت را برداشتم و باز کردم. تمبر نخورده بود. یادداشت کوتاهی در آن بود «آقای مارلو، پدر و مادر فلورانس المور، آقا و خانم ائوستاس گریسان هستند، که در حال حاضر در روسمور آرمز، خیابان اکسفورد جنوبی، پلاک ۶۴۰، اقامت دارند. نشانیشان را از طریق اداره تلفن پیدا کردم با احترام آدرین فرامست.» خطی ظریف، درست مثل دستی که آن را نوشته بود. یادداشت را کناری زدم و باز لیوانم را پر کردم کمی آرام شده بودم و خشونتم فروکش کرده بود …
- انتشار : 30/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403