کتاب راز فال ورق
عنوان | رمان راز فال ورق |
نویسنده | یوستین گودر |
ژانر | فلسفی، داستان معمایی |
تعداد صفحه | 392 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان راز فال ورق اثر یوستین گودر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان راز فال ورق، درباره پسری به نام هانس توماس است که مادرش سال ها قبل همسر و فرزندش را ترک کرده. وقتی در مجله مانکن ها عکس مادر هانس را میبینند و متوجه میشوند که او در یونان زندگی میکند، پدر خانواده تصمیم میگیرد به جستو جوی همسرش برود. بهطور تصادفی برنده بلیط بخت آزمایی می شوند و پول لازم را برای سفر به دست میآورند. در مسیر حرکت به سمت یونان یک سلسله حوادث اسرارآمیز برای آن ها پیش میآید …
خلاصه رمان راز فال ورق
ژوکر … مانند یک مار سمی دزدانه به دهکده خزید … پیرمرد بلند شد و در اتاق شروع به قدم زدن کرد در ورودی را باز کرد و به تیرگی آسمان چشم دوخت. او را دنبال کردم به آرامی گفت «من آسمانی پرستاره بالای سرم و آسمان پرستاره دیگری زیر پایم دارم.» منظورش را فهمیدم بالای سرمان دشتی از درخشانترین ستاره هایی که تا آن روز دیده بودم چشمک میزدند اما این فقط یکی از آسمان های پرستاره بود. پایین پایمان در دره نیز نور ضعیفی از کلبه های روستایی پخش میشد. انگار مشتی غبار ستاره از آسمان بر زمین فروریخته بود. اضافه کرد که این آسمان
های پرستاره، هر دو به یک اندازه غیرقابل درک اند. به دهکده در پایین دست اشاره کرد و گفت آن ها کیستند؟ و از کجا آمده اند؟ بی تردید آن ها هم این سؤال را از خودشان می کنند. پیرمرد ناگهان رو به من کرد و گفت نه نه این سؤالی است که آنها هرگز نباید از خود بکنند. -اما… -آن ها نباید بتوانند دوش به دوش کسی که خلقشان کرده است زندگی کنند. تو این مطلب را نمیفهمی دوباره به داخل اتاق برگشتیم، در را پشت سرمان بستیم، و در دو طرف میز روی صندلی نشستیم. پیرمرد دوباره شروع به صحبت کرد و گفت: این پنجاه و دو چهره متفاوت بودند، اما
همگی یک وجه مشترک داشتند هیچ یک از آن ها درباره اینکه کیستند و از کجا آمده اند سؤالی نمی کرد آن ها با طبیعت یگانه بودند در این باغ خرم و سرسبز أنها فقط وجود داشتند گستاخ و بی مسئولیت مانند حیوانات… اما ناگهان ژوکر وارد شد. مانند ماری سمی دزدانه به دهکده خزید. صدایی سوت مانند از دهانم خارج شد. چندین سال میشد که جمع ورق ها تکمیل شده بود و من انتظار نداشتم ژوکر وارد جزیره شود هر چند این کارت هم در ورق های همراه من وجود داشت به نظرم میرسید ژوکر من هستم. اما یک روز، این احمق کوچولو، دزدانه وارد دهکده شد …
- انتشار : 20/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403