کتاب سفر به مرکز زمین
عنوان | کتاب سفر به مرکز زمین |
نویسنده | ژول ورن |
ژانر | علمی، تخیلی |
تعداد صفحه | 86 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب سفر به مرکز زمین اثر ژول ورن به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اکسل که شیفتۀ قضایای علمی است، تحت تأثیر نظریۀ عموی دانشمندش قرار میگیرد. آنها تصمیم میگیرند برای اثبات این نظریه، دست به خطر بزنند و به مرکز زمین سفر کنند؛ جایی که حیواناتی عجیب الخلقه و دنیایی حیرت انگیز انتظارشان را میکشد. پروفسوری آلمانی به نام اوتو لیدانبراک را روایت میکند که معتقد است برخی دالانهای گدازه به سمت مرکز زمین میروند. او به همراه برادرزادهاش اکسل و هانس که راهنمای آنهاست از آتش فشانی در ایسلند پایین میروند و با ماجراهای متعددی مانند حیوانات ماقبل تاریخ و خطرهای طبیعی مواجه میشوند تا اینکه در نهایت در جنوب ایتالیا در استرومبولی دوباره به سطح زمین باز میگردند …
خلاصه کتاب سفر به مرکز زمین
هنگامی که از خواب برخاستم، صداي عمویم را شنیدم که در اتاق پهلویی با كسي حرف ميزد. لباس پوشیدم و پیش آنها رفتم. عموي من با يك مرد تنومند که چشماني آبي رنگ و هوشیار و موهایی به رنگ قرمز داشت در حال صحبت به زبان دانمارکي بود. شما ميتوانيد به آسانی این واقعیت را قبول کنید که هیچ چیز نميتواند يك چنين مردي را به زانو دربیاورد یا اینکه او را رنج بدهد. او در حالی که بازوهایش را روي دلش گذاشته بود برپا ایستاده و با عمویم حرف ميزد و در تمام مدتي که عمویم بااو حرف میزد به همان حال ایستاد.
اگر میخواست به پرسشي جواب نه بدهد سرش را از چپ به راست تکان ميداد و اگر میخواست به سوالی جواب بدهد طوري به جلو خم میشد که موهايش روي صورت ميريخت. هیچ نمیدانستم که چنين مردي يك شكارچي ساده باشد و آقای فریدریکسن برایمان تعریف کرد که او فقط يك بار به شکار نوعي قو که آن را قوي شمالي ميگويند رفته است و این کار را براي جمع آوري پرهاي نرم و لطیف آن کرده بود ولي قوي زيبا هم کار او را آسان کرد و پرهاي زيبايش را خودش از بدن بیرون کشید و آن را در اختیار شکارچي
گذاشت. عمویم این شکارچي را که نامش هانس بود به کار گرفت تا براي رساندن ما به روستايي در دامنه کوه اسني فلس راهنماي ما باشد. نام این روستا استاپی بود قرار بر آن بود که روز بیست و دوم ژوئن حرکت کنیم. این قسمت از مسافرت ما مدت هفت یا هشت روز به درازا می کشید. قرار بود که من و عمویم سوار اسب برویم و بار و بنه را بر پشت قاطرها بار کنیم ولي هانس پیاده بیاید. بخش دیگر قرارداد این بود که پس از رسیدن به روستای استاپي و تا هر وقت که لازم باشد هانس به ما كمك كند كه سفر را ادامه دهیم و …
- انتشار : 07/06/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403