کتاب قتل بی عیب و نقص
عنوان | کتاب قتل بی عیب و نقص |
نویسنده | جان لوکاره |
ژانر | جنایی، پلیسی |
تعداد صفحه | 165 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب قتل بی عیب و نقص اثر جان لوکاره به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
اتفاقات این رمان در یک مدرسه شبانهروزی به نام کارن رخ میدهد و شخصیتهای آن، مدیران، معلمان و همسرانشان هستند. مدرسه کارن با قدمتی چندصدساله، محیطی خشک و رسمی و شبهاشرافی دارد و با برگزاری مراسم مذهبی روزانه، و نیز سنّتها و آیینهای خاص به خود، از مدارس معتبر بریتانیا است.
ماجرای «قتل بیعیب و نقص» از آنجا آغاز میشود که سردبیر نشریه مذهبی «کریسچِن وُیس» نامهای از یک خواننده دریافت میکند. استلا رودی، همسر یکی از معلمان مدرسه کارن و از خانوادهای معتبر، در این نامه خواستار ملاقات فوری با خانم بریملی سردبیر مجله شده است. او در نامه کوتاهش، اطمینان میدهد که شوهرش قصد کشتن او را دارد. بریملی که سابقه کار در دستگاههای اطلاعاتی بریتانیا را در طول جنگ جهانی داشته، ترجیح میدهد به جای مراجعه به پلیس، موضوع را با یکی از همکاران سابقش جرج اسمایلی، در میان بگذارد. از اینجاست که پای مامور مخفی معروف داستانی به این رمان باز میشود …
خلاصه کتاب قتل بی عیب و نقص
قطار هفت و پنج دقیقه واترلو به یوویل چندان پرطرفدار ،نبود، هرچند صبحانه خیلی خوبی داشت. اسمایلی در پیدا کردن یک کوپه درجه یک هیچ مشکلی پیدا نکرد. روز بسیار سردی بود هوا گرفته بود و برف سنگینی میبارید در پالتوی سفری خود کز کرده بود و چند روزنامه همان روز را در دستهای دستکش پوش خود گرفته بود چون مرد دقیقی بود و دوست نداشت عجله کند سی دقیقه قبل از زمان حرکت قطار به ایستگاه آمده بود.
هنوز از فشار عصبی شب قبل خسته بود که نشسته و خدا میداند تا چه ساعتی با آلیسا بریملی صحبت کرده بود میلی به خواندن نداشت در حینی که داشت از پنجره به ایستگاه تقریباً خالی نگاه میکرد در کمال تعجب خانم بریملی را دید که ساک به دست داشت از روی سکو جلو می آمد و نگاهی به تمام پنجره ها می انداخت.
بریم عزیزم در این ساعت صبح این جا چه میکنی؟ باید در رختخواب باشی.» خانم بریملی روبه روی او نشست و ساکاش را باز کرد و محتویات آن را بیرون آورد فلاسک ساندویچ و .شکلات توضیح داد نمیدانستم این قطار صبحانه دارد یا نه. تازه میخواستم به بدرقهات .بیایم تو خیلی نازنینی جرج کاش میتوانستم با تو بیایم ولی یونی پرس به هم میریزد تنها زمانی که متوجه ات میشوند زمانی است که حضور نداری.» اسمایلی پرسید: «روزنامه ها را ندیده ای؟» …
- انتشار : 12/02/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403