کتاب رمان پرسه در شب کنت منت کریستو
عنوان | کتاب پرسه در شب |
نویسنده | کنت منت کریستو |
ژانر | پلیسی، معمایی، انتقامی |
تعداد صفحه | 573 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود کتاب رمان پرسه در شب اثر کنت منت کریستو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
این همیشه عشق نیست که میتونه سر آغاز یه داستان باشه یه انتقام هم میتونه، انتقامی که سالهاست منتظرشه، یه گروه خلاف کار که کارشون قاچاق مواد مخدره و یه جورایی هم دنبال انتقام از یه شخصیه، دوتا پلیس شر و شیطون که عاشق هیجان و بزن بزنن مسئولیت این پرونده رو به عهده میگیرن، ولی از قضا انتقام گروه یه جورایی بهشون مربوط میشه …
خلاصه کتاب رمان پرسه در شب
از پله ها سریع رفتم پایین و رفتم داخل اتاقی که جاوید گفته بود اتاق ارکیا یکی از اعضاي مهمه بانده … دستگیره رو چرخونم … همن طور که فکر میکردم قفل بود … گیره هارو از داخل کوله پشتیم در آوردم و شروع کردم با در ور رفتن … بالاخره بازش کردم و آروم رفتم تو اتاق … همه جارو گشتم و از برخی چیزا عکس گرفتم
داشتم میزاشتمشون سر جاشون که صداي چرخش کلید توي در هال اومد … سریع همه چیزو گذاشتم سر جاش … خواستم برم بیرون که در آروم باز شد … سریع خوابیدم کف زمین و لیز خوردم زیر تخت … در باز شد و کفش هاي یه نفر مشخص شد … رفت طرف میز تحریر و یه تیکه بزرگ از میز رو با دستش کند
چشام گشاد شد … یه گاو صندوق نسبتا کوچیک بود … رمزشو زد و درشو باز کرد … نمیتونستم داخلش رو ببینم ولی دیدم که یه کلت از داخلش در آورد و اومد نزدیک تخت دیگه حتی نفس هم نمیکشیم … اگه میفهمید کل ماموریت لو میرف … نشست رو تخت و شروع کرد با موبایلش شماره گرفتن اینو از صداي ضرب دستش و صداي دکمه هاي تلفن فهمیدم. مرده:» الو کیارش خان ارکیام … بله بله برنده شد … چشم
همون کلته رو بهش بدم دیگه… چشم آقا.. خدا حافظ« پس جاوید تونسته برنده بشه … ایول بهش .. از اتاق رفت بیرون و من تونستم یه نفس راحت بکشم.. حدود پنج دقیقه گذشته بود که صداي همون مرده که اسمش ارکیا بود بلند شد: »میلاد .. من دارم میرم بیرون شب نمیام..« میلاد:» باشه برو … منم ساعت 5 میام..« و صداي بسته شدن در خبر از رفتنش میداد..
از زیر تخت اومدم بیرون و صاف ایستادم …از اتاق رفتم بیرون که با جاوید مواجه شدم .. جاوید:»هـــــــــییـین!!« ماهان:»چی شد تیردا…آهان..بله « .. تیرداد:» اگه تو اینجایی پس این کیه؟ اگه من گذاشتم تو دیگه ترفیع بگیري ..آرمین نیستم! « تیرداد:» اوا تویی؟ پ ن پ عمه ي گرامیمه!« تیرداد: »اینجا چه غلطی میکنی؟ چرا چشات اینطوري شده؟« ماهان:»آهه مگه چشه؟ رنگ به این قشنگی..
« تیرداد:» قشنگی که قشنگه ولی چرا اومدي اینجا ببیننت همه مون مردیم!! « ماهان:» بله ..با اون چاقویی که گذاشت زیر گلوم! مرض خو نفهمیدم تویی « تیرداد:» باشه بابا حالا هم بیا برو تا کسی نیومده.. کسی نمیاد .. همشون رفتن!! « تیرداد:»کجا رفتن؟؟ رفتن به یه جاي دیگه… یعنی دست به سرشون کردن!« ماهان:»آها…خو حالا راهتو بکش برو …
- انتشار : 14/02/1401
- به روز رسانی : 20/09/1403
مگه یک اثر فقط با یک نام در جهان موجوده؟
لابد با چنین نامی، یک نویسنده ایرانس هم اثر داده بیرون
الان این فایل ایرانی هست محتواش؟
چرا نویسنده کتاب رو کنت مکنت کریستو نوشتین ولی کتاب ایرانی هست؟