کتاب گودی
عنوان | کتاب گودی |
نویسنده | جومپا لاهیری (مترجم: امیرمهدی حقیقت) |
ژانر | داستانی، خارجی |
تعداد صفحه | 411 |
ملیت | خارجی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود کتاب گودی اثر جومپا لاهیری (مترجم: امیرمهدی حقیقت) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
نویسندههای زیادی از قصهها و غصهها و شادیهای مهاجرت نوشتهاند و زندگی مهاجران را به تصویر کشیدهاند. جومپا لاهیری مهاجر نویسنده هندی آمریکایی یکی از بهترین نویسندگانی است که به داستان مهاجرت پرداخته است. قهرمانان بنگالی قصههای او اغلب مهاجرند و اغلب به شکل عجیبی بوی سرزمین پدری میدهند. رمان گودی اثر جومپا لاهیری است که بازهم ردپای مهاجران را در خود دارد. این رمان که داستان زندگی دو برادر بنگالی است مانند بقیهی رمانهای لاهیری به مفاهیمی مانند عشق و خانواده تاکید میکند …
خلاصه کتاب گودی
اول فصل باران های موسمی رسیدند به بنگالی بهش میگفتند بارشا کال. پدر بلا بهش گفته بود هر سال این وقت ها جهت باد عوض میشود و از دریا به خشکی میوزد، عوض از خشکی به دریا روی نقشه نشانش داده بود که ابرها چطور از خلیج بنگال راه میافتند، از سرزمین های پهناور میگذرند و به سمت کوهستان ها در شمال می روند. ابرها بلند میشوند خنک میشوند و دیگر نمیتوانند رطوبتشان را نگه دارند و در شمال هند در ارتفاعات هیمالیا، گرفتار میشوند. به بلا گفته بود وقتی باران میآید مسیر
شاخه های رود در دلتا عوض می شود. در رودخانه ها و خیابان های شهر سیل راه میافتد؛ محصولات کشاورزی یا به بار مینشیند یا نابود میشود از ایوان خانه مادر بزرگش دو تا آبگیر آن طرف کوچه را نشانش داده بود و گفته بود این دو تا را آنقدر آب بر میدارد که لبریز می شوند و یکی میشوند. آب اضافه در گودی پشت آبگیرها جمع می شود و عمق آب تا مدتی تا شانه های بلا هم میرسد. عصرها در پی صبحهای روشن ،آفتابی صدای غرش رعد می آمد. نزدیک شدن ابرهایی با لبه های سیاه را میدید که
مثل ورقه های حلبی مواج بودند. می دید که ابرها مثل پرده ی خاکستری عریضی سریع پایین می آیند و جلو نور روز را می گیرند. گاهی خورشید مخالف خوان با پررویی همچنان می تابید، قرصی رنگ پریده بود که خطوط سوزان دورش پیدا بود و توپر نشان می داد، و بیشتر شبیه قرص کامل ماه میشد. اتاق ها تاریک میشد و بعد ابرها ناگهان میترکید آب سرازیر می شد، از لبه پنجره ها از لای میله های آهنی از زیر پارچه های کهنه ای که میچپاندند زیر کرکره هایی که تندی میبستندشان کارگری که اسمش دیپا بود …
- انتشار : 19/04/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403