دانلود رایگان رمان ارثیه ابدی اثر سروناز روحی (دختر خورشید)
دانلود رمان ارثیه ابدی اثر سروناز روحی (دختر خورشید) با فرمت های pdf ، اندروید، آیفون نسخه کامل با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
الیاس پاکزاد عاشق دختر عمهی زیبای خود شده که در عمارت پدر بزرگشان حاج رضا زندگی میکند! اما پریچهر که دانشجوی پزشکی به این وصلت علاقه ای ندارد و در شب نامزدی اش با الیاس، با کمک همکارش رامین فرار میکند و در این راه …
خلاصه رمان ارثیه ابدی
با قدم های تندی به سمت پله ها رفت. حال و هوای این زیر زمین سیاه خاطرات بچگی را خوب به یادش میآورد. ناز شست کمربندها و درس خواندنها و بازی با ورق و تخته نردی که، همه و همه لای این دیوارهای نمور و ترک خورده رقم خورده بود. پا تند کرد و از پله ها بالا آمد. با دیدن لیلا خانم که با سینی غذا بالای پله ها ایستاده بود، لبخندی زد و گفت: شب بخیر. خواست برود که لیلا خانم مانعش شد و گفت: حرف هاتونو شنیدم. امیرعلی خسته گفت به خدا دیگه نمیدونم به چه زبونی باهاش حرف بزنم که فکر پری
رو از سرش بیرون کنه. لیلا پنجه هایش را دو طرف سینی فشار داد و گفت: گناه کرده عاشق شده. امیر علی کلافه از اینکه هیچ کس حرف نمیفهمید غر زد: دست رو بد کسی گذاشته. پریچهر آخه ؟! دختره تمام زندگیشو گذاشت درسشو بخونه وگرنه اون بچه رو میخواستن شوهر بدن که تو پونزده سالگی شوهرش میدادن و خلاص. نافشو با بابک بریده بودن قشقرقا یادت رفته زن داداش! لیلا با امیدواری گفت: کتاب خریده میخواد دیپلمشو بگیره. امیرعلی سری تکان داد و گفت خب بگیره. من از خدامه. اصلا خودم
نوکرشم کمکش میکنم دیپلم بگیره دانشگاه بره درس بخونه، تو این دوره زمونه ای که لیسانس حکم دیپلم و داره، دیپلم نداشتن فاجعه است… صدایش را پایین آوردو لب زد: زن داداش فکر میکنی من دوست ندارم الیاس سروسامون بگیره سرکار بره آخه یه کار درست و حسابی هم نداره. هاتف درس نخوند عوضش نونش تو روغنه. این چی زن داداش؟ به خدا واسه خودش بده… واسه پاکزادها بده… تا کی پادویی… دلالی… تا کی شر بازی؟ لیلا خسته گفت: انشاالله سرش به سنگ بخوره عاقل بشه امیرعلی متاسف گفت: انشاءالله من دیگه …
رمان زیبایی بود و ارزش خواندن دارد. فقط بهتر بود سانسور نمیشد که متن داستان بهم نخوره
خیلی چرت و کسل کننده بود
این داستان به طور خیلی مرموز دین رو تضعیف میکنه، مثلا شخصیت مذهبی داستان امیر علی که نامزدیشُ به خاطر یه اس ام اس با برادرزادش الیاس بهم زده در آخر داستان جذب شخصیت زنی میشه که مطلقلس و با مرد های زیادی در ارتباطه.
بعد جالبیش اینجاست که نویسنده از مداحی یه معاند تو داستانش استفاده کرده🙄
من نتونستم ادامه بدم، کسل کننده بود، برای رمانی که در اون مخاطب با اتفاقات هیجان انگیز طرف نیست باید قدرت قلم خیلی بالا باشه تا اقلا مخاطب مجذوب تفاسیر و فضا بشه… که متاسفانه من در پانصد صفحه موفق به دریافت این فضا نشدم
عالی بود واقعا لذت بردم خسته نباشید میگم تمام رمان عالی بود همع چی ۲۰
اولش خوب بود••
اما اواخرش مانند ازآنطرف آینه و تقاص(شام مهتاب)و••••••• غمگین شوود😐😕😑😯🤐😳😵😖😢
غمگین بود اما خیلی قشنگ بود😊
خوب بود ولی عاشقانه نبود
سلام
داستان خوبی بود و شخصیتها باورپذیر
فقط تا جاییکه من متوجه شدم فحشها و لقبهای زشتی که به هم میدادن سانسور و حذف شده بود و باعث شده بود یکنواختی داستان به هم بخوره
لطفا کتابهایی که میذارین سانسور نکنین
زیباودلنشین
عالی بود .. قلم خانم روحی فوق العادست مخصوصا رمان نبض خاموش
موضوع رمان خوب بود و ارزش خواندن داشت
بنظرم بهتریییین رمانی بود که خوندم.اینقدددر به جزئیات بادقت نگاه شده بود،اینقققدر داستان قوی بود که واسم عییین یه فیلم داخل ذهنم بود وقدم به قدم باهاش پیش رفتم.فوووووق العاده خورشید جان🌹،قلمت همیشه پایدار،عمرت جاودان باد