دانلود رایگان رمان اول ماه اثر مهسا فرخیان
دانلود رمان اول ماه (به دار آویخته) از مهسا فرخیان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همینک سوپرایز ویژه این لحظه برای کاربران عزیز رمان جدید به دار آویخته است ◕ ‿ ◕ داستان در مورد تک دختری داغ دیده به نام نورین است که بعد از فوت پدرش، توسط پدربزرگ نامهربانش به اجبار باید زن یکی از سه پسردایی خود شود که متاهلند، او که دل خوشی از نسیم، همسر راتین ندارد و او را مسبب خودکشی پدرش می داند تصمیم به ازدواج با راتین می گیرد، باید دید غده چرکی که عفونتش جانش را بی جان کرده با تصمیم نورین برای زن دوم و هوو شدن چه می کند و …
خلاصه رمان اول ماه
ظرف شیرینی را برمیدارم و یکبار دیگر قبل از خروج، از اینه ی دستی مریم نگاهی به خودم می اندازم … او انجا بود و من دوباره وسواس رفتاری و فکری پیدا کرده بودم … چشم هایم را برای ثانیه ای روی هم میگذارم تا اعتماد به نفس جمع کنم و هیجانم را کنترل کنم؛ اگر با همین دست های لرزان نزدیکش میشدم زودتر از چیزی که باید خودم را لو میدادم … چند نفس عمیق میکشم و از اشپزخانه خارج میشوم، پذیرایی بزرگ و هفتاد متری خانم جان طبق معمول اول ماه ها جای سوزن انداختن نیست و به قول اقاجان هرکسی قسمتی را اشغال کرده و شلنگ تخته می اندازد
بی توجه به چشم و ابرو های افرا و افسون برای رقص به طرفش میروم، مستقیم و بدون کوچکترین انحرافی … حواسش به من نیست، نگاهش به میلاد و طرف صحبتش میثم است … هر چه نزدیکتر میشوم سرعت قدم هایم کند تر میشود … استرس جانم را میگیرد و نفسم را مقطعی میکند اما نگاهم لجوجانه دست از خیرگی بر نمیدارد … نگاهم در صورتش چرخ میخورد و به این فکر میکنم که واقعا سنگینی نگاهم را احساس نمیکند یا نگاه او هم سر لج برداشته و به طرفم نمی چرخد
به دو قدمی اش میرسم … از خیرگی بیش از حد سوزش اشک در چشمانم را حس میکنم و او بلاخره نگاهم میکند … چشم هایم بین نگاه منتظر و لبخند کنج لبش میرود و می آید … چند ثانیه ای خیره ی لب های کمی هلال شده اش میشوم … طرح لبخند روی صورتش میتواند سوژه ی نقاشان و عکاس ها باشد، میدانم به جز من حدود چند میلیون دختر دیگر هم با این لبخند از فرق سر تا نوک انگشتهای پایشان به آتش کشیده میشود …
رمان خسته کننده ای بود خانواده در این رمان خیلی کوبیده شده مخصوصا جایگاه رفیع پدر و مادر کوچکترها هیچ احترامی برای بزرگترها نگذاشتن ولی خوب مکر زن دوم را نشان داده بود با خوندن این رمان از زن بودن خودم متنفر شدم که چقدر میتونم پست و حیله گر باشم
وای یه رمان عالی چند وقته داشتم دنبال یه رمان عالی میگشتم وقتی داشتم به اخرش نزدیک میشدم فکرشو نمی کردم اینجوری تموم بشه واقعا عالی بود ممنون از نویسنده عزیز😍😍😍😍😍😍😍
سلام عالی بود
فقط اقوام مادری نورین یکم پیچیده بودن😁
منم میتونم رمان بنویسم شما بذارید تو سایتتون؟
بله
خیلی زیبا بود
خیلی آموزنده بود
و خیلی هیجان انگیز
واقعا بعد از مدت ها لذت بردم
از اینکه زیاد کشش نداده بودند خیلی خوشم اومد
قشنگ بود
فقط ای کاش خلاصش رو عوض کنید چون لو میده داستان رو
عالی بود این رمان💙
داستان جذاب بود و زیادم کشش نداده یود
تازه من کی هم چیز مفید یاد گرفتم ازش
این رمان بی نظیر بود، جدید و جذاب.
کاش جلد دوم داشته باشه
لطفا همه ی رمان های این نویسنده رو داخل سایت قرار بدید
قشنگ بود و انتقامی