دانلود رایگان رمان دختر آبان اثر آزیتا خیری
دانلود رمان دختر آبان اثر آزیتا خیری به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
سرگردی که برای خواستگاری دختر همسایهی خود اقدام میکند، در شب خواستگاری برای پروندهی کشف مواد مخدر راهی دانشگاه هنر میشود که دختر مورد علاقه اش مورد اتهام همان پرونده است و راز هایی که با شروع این اتفاق کم کم برملا میشود …
خلاصه رمان دختر آبان
اداره خلوتتر از روز بود و دیگر کمتر صدای جیغ و فریاد و التماس میشنید. پشت میز نشسته و نگاهش به صفحه مانیتور بود و آن کادر خالیای که جای تایپ پسورد بود. نفس عمیقش را ها کرد و گوشی تلفن را برداشت. شماره ای گرفت و بعد به سردی یک ربات زمزمه کرد: الهام علامیر رو از بازداشتگاه منتقل کنید اتاقم. منتظر جواب نماند و گوشی را سر جایش گذاشت. به صندلی تکیه داد و خیره شد به صفحه کامپیوتر هنوز صدای شیون فهمیه خانم در سرش بود و هنوز نگاه بهت زده آقا بهادر مقابل نگاهش بود و
هنوزم به وضوح میتوانست پچ پچه های همسایگان را بشنود. دست هایش را پشت سرش در هم قلاب کرد و به بیرحمی جامعه ای فکر کرد که از این به بعد مقابل دختر جوانی که خطا کرده بود، قد علم میکرد. ضربهای به در اتاقش خورد و متعاقب آن زنی با چادر در را گشود و وقتی دستش با دستبند وصل به دست الهام بود، محکم پا کوبید و بی توجه به نگاه ترسیده دختر او را به اتاق هل داد. نگاه شاهین بیحالت خیره بود به الهام که با سری پایین جلو میآمد. یک دستش در حصار دستبند فلزی آگاهی بود و دست دیگرش را
با وحشت مشت کرده بود. زن با کلید دستش را از حصار جدا کردو بعد لنگه دیگر دستبند را هم به دست دیگر او زد او را روی صندلی نشاند و کنار ایستاد. شاهين لحظهای به پلکهای لرزان الهام نگاه کرد و بعد سرش آهسته به سوی مأمور چرخید. صدایش فراز و فرودی نداشت گفت: شما بیرون باشید. زن پا کوبید و بدون جواب راه خروج را در پیش گرفت. او که در را بست نگاه شاهین باز هم به سوی الهام چرخید و با همان لحن سرد و خسته گفت: پسورد کامپیوترتو بگو. الهام بدون اینکه جوابی بدهد بیشتر در خود مچاله شد …
رمان قشنگی بود ممنون
بد نبود
عالی بود