رمان در حصار گذشته
عنوان | رمان در حصار گذشته |
نویسنده | صدیقه سادات محمدی |
ژانر | عاشقانه، کلکلی |
تعداد صفحه | 941 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | رمان بوک |
دانلود رمان در حصار گذشته اثر صدیقه سادات محمدی (نگار) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
داستان روایتگر اتفاقات و کشمکش های دو خانواده ی بزرگ است، خانوادهی زند و خانوادهی نعیمی، (امیر، محسن، مریم و مینا) فرزندان خانواده ی زند (عارف، علی و عفت) فرزندان خانوادهی نعیمی هستند، که ناخواسته تاوان گناهی را میدهند که هیچ نقشی در آن نداشتند …
خلاصه رمان در حصار گذشته
برف شروع به باریدن کرده بود دانه های برف روی شیشهی ماشین مینشست و صدای قیژقیژ برف پاک کن تنها صدایی بود که در فضای ماشین فرزام میپیچید. فرداشب یلدا بود و فرزام و فرانک به سفارش مادر برای خرید میوه و آجیل بازار رفته بودند. فرانک نگاهش به پیاده روی خیابان بود که جمعیت زیادی در حال خرید بودند و حسابی شلوغ بود با دیدن زوج های جوان که با هم قدم میزدند رو به فرزام که در حال رانندگی بود گفت: فرزام تو چرا ازدواج نمیکنی؟ این همه دختر مامان بهت معرفی میکنه تا کی میخوای با یاد
عشق گذشتهت زندگی کنی؟ اون ازدواج کرد و رفت؛ دو روز دیگه ام بچه اش دنیا میاد. فرزام نفسش را سنگین بیرون فرستادو دستهایش را روی فرمان فشردو جواب داد: وقتی کسی به چشمم نمیآد چکار کنم؟ _آخرش که چی فرزام تو تنها پسر خانواده ای… مامان و بابا که بی خیال ازدواج تو نمیشن باید ازدواج کنی سر و سامون بگیری. حرفی نزد و باز سکوت در فضای ماشین حکم فرما شد. چند لحظه بعد فرزام دستی به صورتش کشید و پرسید: فرانک چطور میشه کاری کرد یه نفر که دوستت داره فراموشت کنه و بی خیال بشه؟
فرانک با تعجب پوزخندی زد: وا فرزام این دیگه چه سوالیه بعدم مگه میشه؟ اگه میشد خودت عشقت رو فراموش میکردی! یه نفر هست که میگه دوسم داره. میدونی دلم واسش میسوزه وقتی میبینم خودم نرسیدم و چه حالی دارم نمیخوام اونم همین طوری سرخورده بشه. فرانک با شیطنت خندید: خب برو بگیرش. -چرند نگو فرانک، اون واسم مثل توئه. مثل خواهرم، حسی بهش ندارم. _حالا کی هست این عاشق بی نوا؟! فرزام مردد بود که بگوید یا نه!نگاهی گذرا به چهره منتظر و کنجکاو فرانک انداخت: مهرسا …
- انتشار : 09/07/1402
- به روز رسانی : 20/09/1403
بسیار زیبا و عالی