رمان طلسم خاکستری

عنوانرمان طلسم خاکستری
نویسندهفاطمه اشکو
ژانرعاشقانه، کلکلی، بزرگسال
تعداد صفحه181
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک

دانلود رمان طلسم خاکستری اثر فاطمه اشکو به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

تا حالا شده باکسی برخورد داشته باشید که مغرور است و حاضر به پذیرفتن هیچ عشقی نیست؟… حالا همان انسان ممکن است با دیدن یک نفر غرورش کم کم و به ندرت شروع به نزول کند…! این داستان از زبان شخصیت اول داستان که از قضا دختر هم هست گفته شده است، اسمش الساست و معنی اسمشم مانند ایل هست… در یک خوانواده ۵ نفری با دو برادر و پدر فوق العاده سخت گیری زندگی می‌کند… کارشناسی ارشد قبول می‌شود و وارد دانشگاه با یه روحیه‌ی جدید می‌شود وارد شدنش با وارد شدن یه شخصیت هم تراز خودش از لحاظ اخلاقی نه مالی روبه رو می‌شود که….

خلاصه رمان طلسم خاکستری

بعد از چند تا حل کردن سوال واسه پردیس برای رفع ابهام با صدای آذر هم کلاسیمون به سمت سالن امتحانا به را افتادیم … نمی‌دونم چرا خیلی شلوغ شده بود طوری که تنه به تنه میشد راه رفت… تو این هیری بیری تو راه رو نعیمی رو دیدم که داشت با اون قد تا شونه من رسیده‌ش به طرفم میومد رومو کاملا به طور محسوسی به طرف پردیس برگردوندم تا شاید بیخیال شه و راهشو بگیره بره چون فقط در صورتی باهاش جور می‌گرفتم که کیان معتمد ناظر صحنه باشه.. ولی اون که الان نبود، راستی کجاست؟ سعی نکردم دنبالش بگردم

آخه %۱۰۰ باید تو سالن امتحانات یا تو حیاط دانشگاه وسط تیله هایی که دورش جمع شدن و واسه پرسیدن سوال هییی پارس می‌کنن.. -سلام خانم آریا. میشه ازتون یه سوال درسی بپرسم؟ اهههه نه نمیشه ازت بدم میاد تو فقط یه وسیله ای یه وسیله نه بیشتر آخه تو چرا نمی‌فهمی غیره چند تا دختر امله سیبیلو کسی تورو نمی‌خواد… اههههه چه گیری داده‌ها آروم سری تکون دادم و با اخم غرور سازم بهش گفتم: سلام … اگه میشه زودتر چون باید برم. ناراحت شد ولی اصلا مهم نبود. فکرکنم تو فکر بود که با تلنگر من به خودش اومد:

آقای نعیمی من باید برم سرجلسه سوالتون یادتون رفت من برم. دستاچه جواب داد: نه… نه… ببخشید اینه با انگشت چکش زدش سوالو نشونم داد به پردیس اشاره کردم منتظم بمونه و شروع کردم توضیح دادن خیلی ساده بود ولی من با این وجود براش توضیح دادم آخرای توضیحم بود که یه پسر از پشت که فکر می‌کنم از روی عمد بود بهم تنه زد و با صدای چندشش شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن… نگاهی متکبرانه از سرتاپاش نثارش کردم و بعدم تفی رو جلوی پاش انداختم و گفتم: اینم زیادیته. پردیس دستمو کشید که …

دانلود رمان طلسم خاکستری
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان طلسم خاکستری
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها