دانلود رمان عشق صوری اثر سیما نبیان منش
دانلود رمان عشق صوری اثر سیما نبیان منش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شیوا دختر زیبا و شیطونی هست که از قضا چشم خلافکار جذابی به اسم شهرام دنبالشه اما اون به هیچ قیمتی حاضر نیست با این خلافکار وارد رابطه بشه تا اینکه، تا اینکه مادر مجرد شیوا ازدواج میکنه و اون همراه مادرش به خونه ی جدید شوهر مادرش نقل مکان میکنه و اونجاست که در کمال ناباوری متوجه میشه شهرام، همون خلافکار جذاب سمج، پسر شوهر مادرش هست … / داستان کتاب رمان عشق صوری
خلاصه رمان عشق صوری
شونه ام رو از تکیه به در برداشتم و چند قدمی به سمتشون رفتم. یه لبخند تصنعی روی صورتم نشوندم که امیدوار بودم ناخالص بودنش خیلی مشخص نباشه! رهام اومد سمتم و دستشو به سمتم دراز کرد. باهاش دست دادم و اون خیلی زود گفت: -مستانه بهم گفته از بچگی بخاطر یه اتفاق بد ترس از تنهایی داری ولی اصلا نگران نباش ما گفتیم تو این مدت که نیستیم شهرام بیاد اینجا… اینجوری با یه تیر دوتا نشون زده میشه هم دیگه تو تنها نیستی و هم اینکه شهرام پاش به اینجا باز میشه! لب هام که دلشون می خواست چفت بمونن رو عاجزانه ازهم باز کردم و گفتم: ممنوت از اینکه بفکرمی!
خوش بگذره بهتون! دستمو فشرد و با رها کردنش جواب داد: به تو هم همینطور! وقتی رهام رفت و سوار تاکسی شد اون لبخند خیلی زود از روی صورتم پر کشید دوباره شدم همون شیوای اخموی چند دقیقه پیش. اینبار نوبت مامان بود که سفارشات قبل رفتنش رو بکنه. با اون کفش های قرمز پاشنه بلند که نه..”پاشنه خیلی بلندش” که مونده بودم چطوری اصلا باهاشون راه میره و قدم برمیداره اومد سمتم. دستشو رو یه بار به شونه ام زد و گفت: -تو مدتی که من نیستم میتونی خوش بگذرونی… حتی اگه کیس میسی هم داری موردی نیست! آزادی باهاش بچرخی و بگردی ولی درهرصورت شب رو خونه باش!
عبوس تماشاش کردم. کاملا مشخص بود هواپیمایی که قرار بود سوارش بشن از مرزهای ایران که رد بشه هیچی تن خودش بجا نمیزاره من اینو از انتخاب لباسش متوجه شدم.اون کاملا آمادهباش بود! دلگیر پرسیدم: کی برمیگردین!؟ شونه بالا انداخت و گفت: -نمیدونم کی بر میگردیم اما میدونم خیلی قرار نیست بمونیم. یکم پول واست گذاشتم روی میزت. چیزی هم اگه نیاز داشتی شهرام هست… و در ضمن… مکث کرد. اومد جلوتر و تو صورتم با تاکید گفت: حق نداری بری پیش شیدا! اون هر وقت تو رو میبینه فیلش یاد هندستون میکنه و هوس جدایی از فرهاد به سرش میزنه پس حق نداری سمتش بری.
پوزخند زدم و با طعنه پرسیدم: -نرم که بدونه بی کسه آره!؟ چشم غره ای بهم رفت و بعد هم همونطور که سمت تاکسی می رفت تا سوار بشه گفت: -حرف هایی که زدم یادت بمونه! تا یکی دو ساعت دیگه شهرام میاد پیشت…. خداحافظ! همونجا تکیه به در دادم و رفتنشون رو تماشا کردم… وقتی داشتم مسواک میزدم صدای ضربه های آروم به در به گوشم رسید. در حالی که مسواک رو توی دهنم می چرخوندم در سرویس بهداشتی روبا پا کنار زدم و با همون دهن کفی جواب دادم: بیا تو… درکنار رفت و خدمتکار تو قاب و چهار چوب ایستاد. لباس های فرم کار تنش نبودن و مشخص بود قصد رفتن داره…
اینهمه تعریف میکنین که آخرش بزنین پولی😒😒😒
پیشنهاد نمیکنم