رمان لابیرنت
دانلود رمان لابیرنت اثر مهین عبدی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان
علی و هادی و حمید یک تیم عملیاتی هستند که بعد از،ماها تلاش به سرشاخه ی یک باند توزیع مواد مخدر و روان گردان رسیدند باندی که بخاطر نوع موادشان سلوهای مغز را از بین برده و به مرگ منجرب میشود، حالا آنها در یک قدمی متلاشی کردن آن باند هستند که یکباره ورق برمیگردد و ...
خلاصه رمان لابیرنت
دانه های عرق از زیر نقاب مشکی اش خودشان را به شقیقه هایش می رسانند ... نفس های عمیق و مداوم می کشد؛ گرمای خورشید و هوای تابستان با وجود لباس های مشکی اش؛ تمام بدن ورزیده و ورزشکاری اش را داغ کرده و به این فکر می کند اگر از این عملیات جان سالم به در برد، فور اً خودش را به دوش آب گرم برساند ... انگشت اشاره اش روی ماشه نشسته و فقط منتظر دستور شلیک است؛ اما حرف های حمید و ظله گرما دست به دست هم داده و کلافه اش می کنند
می داند که سرهنگ می شنود اما از صرف گفتن حرفش نمی گذرد ... که با توپی پر به حمیدی که درون وَن نشسته و دورادور پیگیر ماجراست می توپد ... یه کم از اون جمله های فیلسوفانت به کار ببر حمید ... یه ساعتِ زیر این آفتاب موندم فقط دارم این لاشخور رو دید می زنم که برا خودش بساط عیش و نوش به راه انداخته تو اون استخر کوفتی! پس اون هادی چرا نمیاد از اون خراب شده بیرون من کار رو یک سرِ کنم؟ حمید دستی به ریشش می کشد و کمی بیشتر روی ریش هایش مکث می کند
بی سیمی که به گوشش وصل شده را کمی فشار می دهد و جواب علی را با اعصابی متشنج می دهد ... اون ردیاب لعنتیش سیگنال نداره ... نمی دونیم دقیقا تو کدوم محدودست که هر کاری می کنیم ردش رو نمی تونیم بزنیم ... سرهنگ هنوز دستوری نداده ... علی برای لحظه ای سرش را از تفنگ ژِ سه اش دور می کند ... درد مهره های گردنش که یک ساعتی همان طور صاف گردنش را بدون حرکتی نگه داشته بود، شروع به تیر کشیدن می کنند ...



مسخره بود