رمان موژان من مهسا حسینی (مهرسا)

عنوانرمان موژان من
نویسندهمهسا حسینی (مهرسا)
ژانرعاشقانه ، اجتماعی ، طنز
تعداد صفحه531
ملیتایرانی
ویراستاررمان بوک
رمان موژان من

رمان موژان من

دانلود رمان موژان من اثر مهسا حسینی (مهرسا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان راجع به زندگی دختری به اسم مُوژان که عروسیش و به هم میزنه چون که از بچگی عاشق پسر عموش بوده و آرزوی ازدواج با اون و داشته حالا باید دید تقدیر چه سرنوشتی رو براش رقم زده…

خلاصه رمان موژان من

من خيلي بچه بودم و زياد به اتفاقايي كه دور و اطرافم مي فتاد اهميت نمي دادم ولي بزرگتر كه شدم فهميدم كه مينا خانوم قصد داشته ازدواج كنه و شرط طرف مقابلم براي ازدواج اين بوده كه احسان پيششون زندگي نكنه … بابام كه حرفاي مينا خانوم و شنيده بود ناراحت شده بود ولي با اين وجود به خاطر علاقه اي كه به عمو مهام و احسان داشت

پذيرفت كه خودش سرپرستي احسان و قبول كنه … توي عالم بچگي خوشحال بودم كه احسان براي هميشه مياد خونه ي ما ميمونه … ديگه اونجوري هر روز ميتونستيم بازي كنيم و همديگرو ببينيم … ولي بعد از ازدواج مينا خانوم احسان هر روز افسرده تر ميشد … تا جايي كه بابام اونو پيش روانشناساي مختلف برد

بعد از گذشت 3 ماه مينا خانوم نه زنگي به احسان ميزد نه به ديدنش ميومد … ديگه كاملا از مادرش نا اميد شده بود … ميفهميدم بعد از ، از دست دادن پدرش حالا از دست دادن مادرشم بايد براش سخت باشه … ولي چاره اي جز تحمل كردن نبود … بالاخره با كمك من و سوگند هم بازي هاي قديمي احسان دوباره حالش رو به بهبود رفت و دوباره همون پسر بچه ي شاد و مهربون قديم شد

روزها و سالها ميگذشت و با هم بزرگ ميشديم . وقتي كه به بلوغ فكري و جسمي رسيدم انگار تازه نگاهم به اطرافم افتاد … احسان و ديگه به چشم هم بازي نميديدم … برام شده بود عشق اول و آخرم … شبا موقع خواب براي خودم خيالبافي ميكردم و با لباس عروس كنار احسان خودم و تصور ميكردم …

دانلود رمان موژان من
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره رمان موژان من مهسا حسینی (مهرسا)
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
یه انسان
یه انسان
2 سال قبل

خوب بود🥲

Sabri
Sabri
3 سال قبل

بسیار عالی پیشنهاد میکنم بخونید

Nafiseh
Nafiseh
3 سال قبل

قشنگ بود دوستش داشتم پیشنهاد میکنم ولی واسم جای سوال داشت که چرا شخصیت ها تو سیر داستان به اون بلوغ غقلی و پختگی نرسیدن و انگار تو 200 صفحه آخر ورق داستان برگشت و شخصیت ها چرا چیزه مستقلی نداشتن منظورم اینه که شخصیت مرد ینی شخصیت جدی و سردی داشت این آدم تو آخر داشتم یه آدم کاملا مهربون و گرم بود و انگار این شخصیت دیگه ای بود ولی آدما شخصیت اصلی وخصلتشون تغییر نمیکنه قلمتون پایدار