دانلود رایگان رمان نفوذ دو ناشناس اثر زهرا سادات
دانلود رمان نفوذ دو ناشناس از زهرا سادات به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در این داستان پلیسی به معرفی رستا رادفر تنها دختر خانواده ی رادفر که برای رسیدن به هدفش نه تنها از خانواده بلکه از همه چیزش می گذرد تا به هدف اصلی خود که سالها ذر ذهنش برای آن نقشه کشیده است برسد ، برای بسیاری از انسان ها رسیدن به هدف و آرزوها مهم است به طوری که این رویا ها و آرزوها گاها باعث گذشتن از خانواده و خیلی چیزا خواهد شد …
خلاصه رمان نفوذ دو ناشناس
درو باز کردم با صدای در همه به طرفم برگشتن … سنگینی نگاه های تک تکشون روی خودم حس میکرد از کنار میز پسری که مثل من همیشه تنها به کافه میومد رد شدم پله هارو یکی یکی طی کردم تا رسیدم به پاتوق همیشگیم میز کنار پنجره … صندلیو کشیدم بیرون ونشستم از پنجره زل زدم به ادمایی که در تکاپو بودن یکی مشغول خرید سبزه وسین هفت سین دیگری اجیل ومیوه یکی داد میزد میگفت : سبززززززی باقاال تازه برا شب عید … با صدای گارسون از پنجره دل کندم و با صدایی اروم گفتم؛ همون همیشگی … بعد از چند دقیقه فنجون قهوه ی تلخ روی میز قرار گرفت فنجونو به لبام نزدیک کردم یکم از مزه ی گس قهوه در دهانم پیچید …
امروز١فروردین … روز تولد من ، تولد تنها دختر خانواده ی رادفر دوسالی میشه که حسرت تبریک گفتن از طرف خانوادم به دلم مونده … نگاهی به ساعت مچی روی دستم کردم ساعت ٣١:٧بود ۴٧دقیقه دیگه سال تحویل میشد یاد گذشته افتادم یاد ۵سال پیش … پیراهن عسلیمو که همرنگ چشمام بودو پوشیدم با یه شلوار قهوه ای کتون ، موهای بلند خرماییه حالت دارمو شونه کردمو بازشون گذاشتم یه رژ قهوه ای زدم…. با صدای رهام از اینه دل کندمو از اتاقم اومدم بیرون از پله ها اومدم پایین چشمم به جمال خانوادم روشن شد که کنار سفره ی هفت سین نشسته بودن
بابا؛ پس کجایی عزیز دل بابا ؟ … شرمنده ی همگی داشتم لباس میپوشیدم … رهام؛ بیا بغل خودم شیطون … با حرف رهام تازه متوجه تیپش شدم که دقیقا شبیه من بود یه شلوار قهوه ای کتون و با یه پیراهن عسلی و موهای خوش حالت خرمایی رنگش … بابا؛ اقا رهام قرار نشد دختر یکی یدونمو ازم بگیری …