رمان پادزهری به نام عشق

دانلود رمان پادزهری به نام عشق اثر مهسا عادلی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

زندگی آیین، پسر قصه ما که از قشر پایین جامعه هست پر از پیچ هم  پر از خیانت، پر از عذاب و دو راهی های که کمرش را خم کرد اشک ریخت، شکست اما به بی راهه نرفت، آیین که درتهران دانشجو است اوقات بی کاری برای کسب درآمد در شرکتی منشی است، ماجرا از زمانی شروع می‌شود که آقای حسینی رئیس شرکت برای مدتی قصد سفر دارد و پسرش (سبحان) را جایگزین خود می‌کند …

خلاصه رمان پادزهری به نام عشق

ایران- زل زدم بهش چقدر مهربون بود این پسر مگه دلش طاقت بدی رو داشت، یه ذره از بستنی رو خوردم سرم رو بلند کردم مونده بودم بگم یا نه، دست گزاشتم زیر چونم و زل زدم بهش. سنگینی نگاهم رو حس کرد سرش رو بلند کرد و با لبخند خیرم شد. با قاشق بستنی رو هم زدم و با من من گفتم:آیین! سرش رو آورد بالا و گفت: جانم. زبونم رو روی لبم کشیدم و گفتم: میخوای با یاشار چیکار کنی نفسش رو داد بیرون تکیه داد به صندلیش و نگاهش رو به وسایل بازی دوخت اما با مکث گفت: من چیکار میتونم

بکنم پدرش هستم یا مادرش. غمگین گفتم: اما حیف نیست نابود شدنش تو مگه مثل برادرت نیست یاشار نمیخوای از این فساد نجاتش بدی. دست گزاشت روی پیشونیش که تو این سرما عرق کرده بود و گفت: من چیکار میتونم بکنم ایران شیشه یه موادی هستش که تقریبا غیر قابل ترک هستش سختی دار زجر داره درد کشیدن داره خسته شدم بابا من یه وجب بچه چقدر جا دارم مگه بچه های همسن من الان از باباهاشون پول تو جیبی میگیرن نگرانیشون اینه که کادو واسه دوستشون

چی بخرن اونوقت من چی… تو بگو چیکار کنم؟ به نظر چطوری زندگی کنم؟ تو بگو چطور ترکش بدم؟ خواستم به باباش بگم اما وقتی فکر میکنم وقتی رفتار عموم یادم میاد میدونم عاقبتی جز طرد شدن یاشار از خانوادش جز آوارگی و بیچارگی بیشترش چیز دیگه ای نداره. آروم گفتم: حق داری خیلی هم حق داری تو یه مردی که تو سن کم مرد شدی نر نیستی، مردی جلوی سختی ها نمیشکنی. آیین تو مثل اسمت یه رسم هستی یه سنت که همیشه پا برجاست تو پاکی معصومی خانوادت جز خوبی چیزی یادت ندادن …