رمان کیمیاگر
رمان کیمیاگر رمان کیمیاگر

رمان کیمیاگر

دانلود با لینک مستقیم 0 0
دانلود با لینک مستقیم
عنوان
رمان کیمیاگر
نویسنده
پائولو کوئلیو (نویسنده مشهور برزیلی)
ژانر
داستانی، خارجی
ملیت
خارجی
ویراستار
رمان بوک
تعداد صفحه
155 صفحه
اگر نویسنده یا مالک 'رمان کیمیاگر' هستید و درخواست حذف این اثر را دارید درخواست حذف اثر

دانلود رمان کیمیاگر اثر پائولو کوئلیو (نویسنده معاصر مشهور برزیلی) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

این رمان دربارهٔ چوپانی اسپانیایی به نام سانتیاگو است که زادگاهش را در اندلس ترک می‌کند و به شمال آفریقا می‌رود تا گنجی مدفون را در حوالی اهرام مصر پیدا کند. در این راه، با زن کولی، مردی که خودش را پادشاه می‌داند و یک کیمیاگر آشنا می‌شود و عاشق فاطمه، دختر صحرا می‌شود. همهٔ این افراد، سانتیاگو را در مسیر جستجویش هدایت می‌کنند. هیچ کس نمیداند این گنج چیست و آیا سانتیاگو می‌تواند بر موانع راهش در صحرا غلبه کند؟ اما چیزی که در آغاز ماجراجویی کودکانی به نظر می‌رسید، سرانجام به جستجوی گنجی مبدل می‌شود که فقط در درون می‌توان آن را یافت .‌..

خلاصه رمان کیمیاگر

پسرک حدود یکماه برای بلور فروش کار کرد و فهمید که این شغل کاری نیست که بتواند او را راضی کند بلور فروش تمام روز پشت پیشخوان مغازه چرت می‌زد و به پسرک می‌گفت که مواظب ظروف قیمتی باشد و چیزی را نشکند. با این حال به کارش ادامه داد، زیرا بلور فروش با اینکه پیر مردی غرغرو بود، با او منصفانه رفتار می‌کرد؛ پسرک برای هر ظرفی که می‌فروخت کارمزد خوبی دریافت می‌کردو توانسته بود مبلغ قابل توجهی پس انداز کند. یک روز صبح مشغول حساب و کتاب شد اگر مثل هر روز کار می‌کرد یک سال دیگر قادر بود

چند گوسفند بخرد. پسرک رو به بلور فروش کرد و گفت می‌ خواهم برای ظروف کریستال قفسه ای درست کنم که بیرون از مغازه بگذاریم تا هر که از پایین تپه رد می‌شود آن را ببیند. بلور فروش گفت: هرگز این کار را قبلا نکرده بودم. ممکن است پای رهگذران به آن برخورد کند و ظرف‌ها بشکند. -خب، من هم وقتی گوسفندانم را از میان دشت ها عبور می‌دادم اگر سروکله ماری پیدا میشد چند تا از آنها تلف می‌شدند. اما این شیوه زندگی گوسفندان و چوپان هاست. بلور فروش به نزد خریداری که ۳ لیوان کریستال می‌خواست رفت. فروش

او از قبل بهتر شده بود. انگار زمان به روزهای قدیم، مثل وقتی که خیابانها یکی از جاذبه‌های اصلی شهر طنجه بودند، برگشته بود. پس از اینکه مشتری رفت بلور فروش رو به پسرک کرد و گفت: تجارت واقعا رونق پیدا کرده کار من بهتر شده است و به زودی می‌توانی نزد گوسفندانت برگردی چرا از زندگی بیشتر میخواهی؟ پسرک بدون آنکه منظوری داشته باشد گفت: زیرا باید به نشانه ها پاسخ دهیم و بعد از حرفش پشیمان شد چون بلور فروش هیچگاه آن پادشاه را ملاقات نکرده بود. گفته بود: این اصل مطلوب یا شانس تازه کار نام دارد ...

دیدگاه کاربران

اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
صادق هدایت