کتاب نه آدمی

عنوانکتاب نه آدمی
نویسندهاوسامو دازای
تعداد صفحه160
ملیتخارجی
ویراستارایران بوک
کتاب نه آدمی

دانلود کتاب نه آدمی نوشته نویسنده اوسامو دازای pdf بدون سانسور

عنوان اثر: نه آدمی

پدید آورنده: اوسامو دازای

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 160

معرفی کتاب نه آدمی

زوال بشری در میان نسل جوان محبوبیت ویژه‌ای دارد، و در ژاپن به‌عنوان دومین رمان پرفروش پس از کوکورو سوسه‌کی است. این رمان که به صورت اول شخص روایت می شود حدیث نفْس خود دازای است؛ نویسنده‌ای که زندگی پرآشوبی داشت و پرداخت اعتراف‌گونه و صادقانۀ زندگی، شاخصۀ آثارش شد. نویسنده‌ای از مردمان ساده و صادق آئوموری که در برخورد با لایه‌های عمیق واقعیت جامعۀ شهری، قلمش تلخ می‌شود. بسیاری معتقدند که این کتاب وصیت نامه وی بوده است، زیرا دازایی اندکی پس از انتشار آخرین قسمت کتاب (که به صورت سریال ظاهر شده بود) خودکشی کرد.

خلاصه کتاب نه آدمی

حقیقتا هر چه با دقت بیشتری چهره خندان پسرک را بررسی کنید، بیشترحس میکنید که وحشتی توصیف ناپذیر شما را در بر میگیرد خواهید دید که چهره ی پسربچه به هیچ عنوان یک چهره ی خندان نیست. در واقع او هیچ نشانه ای از یک لبخند را ابراز نمی.کند. اگر باور ندارید و دنبال مدرک هستید به مشت های سخت گره خورده اش نگاه کنید ممکن نیست که موجودی انسانی بتواند با مشتهایی چنین گره خورده لبخند بزند باید یک میمون باشد چهره ی خندان یک میمون آن لبخند چیزی جز مجموعه ای از چین و چروکهای زشت نیست. آن عکس حسی بسیار غریب و در عین حال پلید و حتی تهوع آور را به آدم القا میکند که هر لحظه خواهید گفت عجب پسربچه ی چروکیده ی ترسناکی ” تا به حال هرگز بچه ای با چنین قیافه ی توصیف ناپذیری ندیده ام.

در دومین تصویر به شکل شگفت آوری چهره اش با تصویر اول متفاوت است. او در این تصویر یک دانشجو است اگرچه کاملا مشخص نیست که آن تصویر متعلق به دوران دبیرستان است یا روزهای کالج به هر حال او الآن به شکل غیر قابل باوری خوش قیافه است اما بازهم چهره اش در ارائه ی حسی مبنی بر این که چهره ی یک انسان زنده است ناکام میماند یونیفرمی بر تن دارد و گوشه ای از یک دستمال سفید از جیب روی سینه اش بیرون زده است. روی یک صندلی حصیری با پاهایی روی هم انداخته شده نشسته است و دوباره لبخندی بر لب دارد؛ این بار از نیشخند چروکیده میمون وار خبری نیست بلکه بیشتر شبیه یک لبخند کوچک ساختگی ماهرانه است اما هنوز هم نمیتوان آن را لبخند موجودی انسانی دانست.

آن لبخند کاملا پوچ و تهی ست فاقد هر نشانه ای از “جان داشتن” یا “صلابت حیات انسانی است حتی هم وزن یک پرنده هم ،نیست صرفا یک برگه ی کاغذ سفید است سبک مثل یک پر به طور خلاصه آن ،تصویر، تنها حس ساختگی و غیر واقعی بودن را به بیننده منتقل میکند تظاهر عدم صمیمیت، پوچی هیچ کدام از این واژگان نمیتوانند به طور کامل توصیف کننده ی آن لبخند باشند. در واقع اگر با دقت بیشتری به آن تصویر نگاه کنید متوجه خواهید شد چیزی غیر معمول و ناخوشایند در مورد این مرد جوان خوش قیافه وجود دارد. تا به حال هرگز مرد جوانی را ندیده ام که چهره ی دلپذیرش تا این میزان گیج کننده بوده باشد.

تصویر باقیمانده (سومین تصویر از همه هولناک تر است. در این تصویر حتی حدس زدن ،سن علی رغم وجود موهایی که خاکستری رنگ شده اند، غیر ممکن است. این عکس در کنج یک اتاق به غایت کثیف گرفته شده است به وضوح در تصویر میشود دید که چه طور دیوار اتاق در سه ناحیه فروریخته است. در تصویر دستهای کوچکش در مقابلش قرار دارند این بار او دیگر لبخند نمیزند، هیچ گونه احساسی وجود ندارد این تصویر خصوصیتی سرد و شوم دارد. او را در حالی که در مقابل دوربین نشسته و دستهایش را روی بخاری گرفته است به گونه ای که انگار در حال اجرای نمایش مرگ است نشان میدهد البته این تنها نکته ی تکان دهنده در مورد این عکس نیست در این تصویر صورتش نسبتا بزرگ و واضح دیده میشود و میتوان تمام اجزای چهره اش را به راحتی بررسی کرد: پیشانی معمولی و متوسط است چین و چروکهای روی پیشانی هم معمولی هستند، ابروها معمولی اند ،چشمان بینی دهان چانه …. چهره اش صرفا خالی از احساس نیست.

بلکه در حقیقت حتی قادر به برجای گذاشتن کوچکترین خاطره ای در ذهن بیننده هم نیست در واقع فاقد هرگونه فردیت است بعد از دیدن آن چهره تنها کافی ست چشمانم را ببندم تا فراموشش کنم میتوانم دیوار اتاق را به یاد بیاورم بخاری کوچک را هم اما تمام احساسات چهره ی شخصیت اصلی در اتاق از ذهنم پاک شده است نمیتوانم کوچکترین چیزی در مورد او را به خاطر بیاورم این چهره هرگز نمیتواند سوژه ی یک نقاشی یا حتی یک کاریکاتور قرار بگیرد. چشمانم را باز میکنم حتی لذتی در به یادآوری آن چهره وجود ندارد: البته آن چهره از این دست چهره هاست. برای بیان مسئله در بهترین شکل ممکن باید گفت وقتی چشمانم را باز کردم و برای دومین بار به عکس نگاه کردم باز هم نمیتوانستم آن را به خاطر بیاورم. علاوه بر این دیدنش مرا به شدت آزار میدهد و به قدری باعث ناراحتیام میشود دیگر نگاه کنم که تنها میخواهم چشمانم را برگردانم و به هنری فکر میکنم حتی یک نقاب مرگ حس و حال بیشتری داشته باشد و در ذهن چیز بیشتری به عنوان خاطره به جا بگذارد آدمک صرفا نشان دهنده ی بدنی انسانی است که سر یک اسب به آن وصل شده است ویژگی ای غیرقابل توصیف باعث میشود تا بیننده با اکراه و انزجار بر خود بلرزد من تا به حال چنین چهره ی مرموزی از یک مرد را ندیده ام.

دفتر اول

زندگی من سرشار از شرمساری است.

حتی نمیتوانم تصورش را بکنم که زیستن به عنوان یک موجود انسانی چگونه خواهد بود در شهرستانی در شمال شرق (ژاپن) متولد شدم و زمانی که تقریبا کودکی را پشت سر گذاشته بودم برای اولین بار در زندگی ام قطارها را دیدم از پل ایستگاه بالا و پایین میرفتم و اصلا نمیدانستم که نحوه ی عملکرد آن در واقع برای مشخص کردن زمانی بود که مردم میتوانستند از سویی به سوی دیگر بروند. کاملا باور داشتم که آن را برای القای حسی عجیب و خاص ساخته اند تا محوطه ی ایستگاه را به مکانی با تنوع های دلپذیر و ،زیبا چیزی شبیه یک زمین بازی خارجی تبدیل کند مدت نسبتا طولانی ای به این تصور اشتباه دچار بودم و حقیقتا بالا و پایین رفتن از آن را تفریح دلچسبی میدانستم. فکر میکردم این یکی از زیباترین خدماتی ست که توسط ایستگاههای راه آهن ارائه میشود و برای همین بعدها که فهمیدم پل صرفا وسیله ای کاربردی و مفید برای فعالیت ایستگاه های راه آهن است علاقه ام به آن را کاملا از دست دادم.

دیدگاه کاربران درباره کتاب نه آدمی
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها