کتاب رمان مردی که در غبار گم شد نصرت رحمانی
عنوان | کتاب مردی که در غبار گم شد |
نویسنده | نصرت رحمانی |
ژانر | اجتماعی , تاریخی , کلاسیک |
تعداد صفحه | 222 |
ملیت | ایرانی |
ویراستار | سایت رمان بوک |
دانلود کتاب رمان مردی که در غبار گم شد اثر نصرت رحمانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون نسخه کامل با ویرایش و لینک مستقیم رایگان
داستان کمنظیر و پرماجرای یک جوان شاعر اما درگیر اعتیاد که میخواد با خواسته و دل خودش بجنگه و با کلی ماجراهایی که تو روزهای خودمون هم اتفاق میفته و یا درموردشون میشنویم مواجه میشه …
خلاصه کتاب رمان مردی که در غبار گم شد
مهم ترین و مشهورترین اثر منثور رحمانی رمان «مردی که در غبار گم شد» می باشد. این رمان که ابتدا به صورت پاورقی چاپ می شد سرانجام در سال ۱۳۳۶ به شکل کتاب منتشر و کمی بعد به زبان انگلیسی ترجمه شد.
آه! که مرا کشتهاند تازه برایم جشن تولد گرفتهاند تازه میگویند خوب شعر میگوید.
من مردی هستم که خنجری در سینهام فرو کردهام تا مردم خون را ببینند و بدانند رنگ سرخ یعنی چه. ولی مردم از هم میپرسند آیا این مایعی که از زخم سینهی این مرد برون میریزد خون است؟
ای کاش آنها میدانستند که آری این چکهها خون است و خون سرخ است. من به همین راضی بودم.
و…ما فرزندان نسلی نفرین شدهایم، نسلی جذامی، گناهکار.
گل زخم جذام به روی پیشانیهایمان روییده و هر لحظه بیشتر خط سرنوشتمان را میجود و پیش میرود.
همه گناهکاریم.
چون سربازانِ از جنگ گریختهای بودهایم، همه باید اعدام شویم. به ما ترحم کردهاند، ای خاک بر سر ما که از این ترحم، غرورمان جریحهدار نشد.
از آن پس چون ما را مردمی زبون یافتند غل و زنجیری به دست و پایمان نبستند.
و ما پیش از آنکه بیندیشیم با دستهای باز چه درهایی را میتوان گشود، پنداشتیم دستهای باز را باید سوی آسمان دراز کرد تا در زمین معجزهای به وقوع پیوندد، چنین کردیم.
و هر روز یکی از برومندترین فرزندانمان را برای قربانی در محرابِ ندانمکاریهای خود هدیه فرستادیم.
دیروز مرا فرستادند
فردا نوبت تو است!
- انتشار : 25/03/1400
- به روز رسانی : 20/09/1403