کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط

عنوانکتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط
نویسندهکورا مایسون
تعداد صفحه199
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط

دانلود کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط نوشته نویسنده کورا مایسون pdf بدون سانسور

عنوان اثر: شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط

پدید آورنده: کورا مایسون

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 199

معرفی کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط

آلکیبیادس دربارهٔ این دوره از زندگی سقراط می‌گوید: «تاب و توانش بسیار بود. گاهی آذوقه نمی‌رسید و ما بی‌غذا می‌ماندیم. در چنین مواقعی، که به هنگام جنگ غالبأ پیش می‌آید، سقراط نه تنها از من بلکه از همه برتر بود. هیچ‌کس با وی قابل قیاس نبود… قدرتش در تحمّل سرما نیز شگفت‌انگیز بود.

خلاصه کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط

بهر حال زشتی متفاوت است و از نظر من او نه فقط زشت نبود بلکه طفل بشاش و دوراندیشی بنظر میرسید سالها بعد شخصی راجع بدعای سقراط برای من تعریف میکرد و میگفت با تفاق سقراط برای گردش بیکی از ییلاقها رفته بودیم سقراط میخواست از خدایان محلی حاجت بخواهد.

دعای او نیز شباهتی بخودش داشت یعنی بخلاف معمول هر وقت خوشحال بود بدعا میپرداخت دعا میکرد که از علم و دانش غنی باشد میخواست که روح بردبار و سالمی داشته باشد تا بسادگی بتواند همه چیز را تحمل کند و به راه راست برود . این شخص میگفت نخستین جمله ای که سقراط ادا کرد مرا تکان داد در دعای خود چنین درخواست میکردم خدایا درون مرا زیباکن و بیادم است که این مطلب برای اولین بار بر زبان او میگذشت و با حضور من اولین دفعه بود که سنه الی درباره زیبایی در ذهنش مطرح میشد .

وقتی من میگویم زیبایی، در نظر شما که یک خارجی یا از اهالی مملکت دیگری هستید ممکن است فوراً لغت «قشنک» نقش ببندد . اما وقتی برای فهم مطلب من دقتی بکار بردید متوجه میشوید که مقصود دلپسند » یا «عالی بوده است. این لغات را همیشه برای زیبائی بکار میبریم و هر روز هم استعمالشان میکنیم .

ولی سقراط که لغت زیبا را بکار میبرد ، ما نمیتوانستیم مقصوداو را از کلمه زیبایی درک کنیم و شاید باندازه توانائی خود میتوانستیم فقط این لغت را بفهمیم .

اولین بار که افت زیبا را من از دهان سقراط شنیدم در سر کلاس موسیقی بود که معلم پیر موسیقی ما گلاکوس» شعری برای حفظ کردن بما داد . ومن معمولا تا معنی لغات را نمی فهمیدم توجهی بشعر نداشتم مخصوصاً چوب معلم مرا بیشتر متوجه بدرس میکرد .

از قضا آنروز قطعه ای که «کلاکوس» انتخاب کرده بود هم مورد پسند من قرار گرفت و هم مورد توجه سقراط که پهلوی من نشسته بود لابد این داستان را شنیده اید که چگونه « آشیل» از پادشاه قهر کرد و دیگر حاضر نشد برای خاطر او در میدان جنک حاضر شود . ولی وقتی که دوست او که میکوشید مقام آشیل را بگیرد در جنگ کشته شد ، دیگر هیچ قوه و قدرتی نتوانست آشیل را از حاضر شدن در میدان جنک باز بدارد . و با وجود اینکه الهه مادرش کشته شدن او را در جنک خاطر نشان کرد، آشیل در جواب این پیش گوئی بمادرش گفت که من مرک را ترجیح میدهم بر اینکه شکست دوست خود را ببینم ، و اگر از شرکت در جنگ خودداری کنم پیش از سرباری بروی زمین نخواهم بود . این منطق شجاعانه ای بود که غریو هیولای جنگ را نشان میداد. آشیل یقین داشت که مادرش راست میگوید . و میدانست که دیر یا زود اسبان او بی صاحب وغصه دار خواهند شد. معهذا بجنک رفت و کشته شد. من از آن صحبت جسورانه آشیل لذت بردم . نگاهی بسقراط کردم که به بینم داستان در اوچه تأثیری کرده است . چون در آنموقع قضاوت سقراط برایم مهم بود .

بطرف پائین نگاه کردم . گرچه همسن بودیم ولی سقراط از من کوتاهتر بود. اثری در او دیدم که دوست داشتم همیشه آنرا در چهره اش بخوانم. چشمان برجسته و درشت او بیشتر باز شده بود . و در قیافه زشت او اطفی پدیدار شده بود که حاکی از زیبایی درون او بود بنجوا در گوشم گفت : «کریتو، شنیدی چقدر زیبا بود؟» بعد هر دو ساکت شدیم چون از چوب معلم میترسیدیم . در همین موقع یکی از شاگردان قورباغه ای بصورت معلم انداخت وصدای خنده همه بلند شد و من دیگر آشیل را فراموش کردم .

درست بخاطر دارم که در مسابقه کشتی بین همسالان خود قهرمان شده بودم. گرچه تمرین کمی داشتم و نمی توانستم در مسابقه های بزرگ شرکت کنم، ولی آنروز مسابقه با پیروزی من تمام شد . بسیار خوشحال بودم که سقراط در ردیف جلو حاضر بود و مسابقه را تماشا میکرد . هنگامیکه مسابقه تمام شد در حالیکه باز و بازوی هم داشتیم با خوشحالی بیرون از حدی داخل رختکن شدیم . گفت: «کریتو کشتی زیبایی بود. » و چند بار این جمله را تکرار کرد درست لغتی را بکار میبرد که همه بکار میبردند ولی او معنای بیشتری از این افت میفهید. در همین موقع سکوت کرد و من بچشمان او نگاه کردم تابه بینم بچه فکر میکند. گفت: «آری زیبا بود کریتو» و بعد از لحظه ای افزود: «امروز صبح هم صبح زیبائی بود. آشیل را بخاطر داری؟ گرچه صبح مطلب دیگری بودولی آنهم زیبا بود. من متعجبم….

سپس سقراط بفکر عمیقی فرو رفت . بطوریکه من او را تکان دادم تا از آن حالت بهت آمیز خارج شود و بعد باتفاق برای تمرین بیرون رفتیم .

من درست نمیتوانستم بفهمم چه در سر او میگذرد . وزیاد هم متعجب نبودم تا یک هفته بعد در دکان موسی Mouse . موسی کوزه گری بود بیگانه اما شهرتش در آن روزها در تمام آتن پیچیده بود ، زیرا کوزه های زیبائی میساخت. مردخشنی بود و من تا آنروز یا بدکانش هم نـ بودم. اما سقراط او را میشناخت و آنروز مرا باخود بدکان او برد . هنگامیکه داخل شدیم موسی کوزه تازه ای را روی چرخ خود گذاشته بود. سقراط بمن اشاره کرد که ساکت باشم. و ما بی آنکه مزاحمتی برای او فراهم کنیم روی زمین نشستیم .

نمیدانم شما هیچوقت کوزه گر ماهری را در حال کار دیده اید؟ اگر دیده باشید میتوانید بفهمید که چرا ما بدون خستگی بتماشای او پرداختیم . تکه بزرگی از گل بر روی چرخ قرار داده بود . تا مدتی کاری با آن انجام نمیداد بلکه فقط آنرا بین انگشتان خود مالش میداد. غلام بچه ای چرخ را بحرکت در میآورد. چنین بنظر میرسید که تمام بعد از ظهر باید این عمل را انجام بدهد. اما ناگهان تغییری در عمل رخ داد. موسی انگشتان خود را در وسط گل فرو برد سپس باشست خود آنرا بالا آورد. و کم کم کوزه شکل گرفت. متل یک موجود زنده از پائین ببالار شد میکرد. انگار روح در او میدهد اما البته این روح در مغز موسی بودو تماشاچی را کمی گیج میکرد . مثل اینکه بوسیله دست موسی نقشی که در مغزش وجود داشت بکل منتقل میشد و این نقش موجود در ذهن موسی بود که گل را شکل میداد . ابتدا چیزی نبود اما بزودی کوزه ای بوجود میآمد. من بسقراط نگاه کردم . متوجه شدم که از این کار هم مثل گفتار آشیل و کشتی گرفتن لذت برده است .

من وسقراط همیشه احساسات مشابهی داشتیم . در همین موقع موسی برای اندازه گیری ظرف چرخ را از حرکت بازداست و سقراط سر صحبت را با او باز کرد «چه زیباست. بخصوص در آن هنگام که شکل میگرفت زیبا بود. اما موسی باید دانست که چه چیز باعث زیبائی است و اصلا زیبائی یعنی چه ؟

موشی در حالیکه ببالای ظرف خود میپرداخت از سؤال سقراط درباره زیبایی مردد شده گفت: «زیبا یعنی این کوزه و آنیکی، اما کوزه ای را که دیروز ساختم شکستم . گرچه بیشتر مردم نمیفهمند که چرا آنر شکستم .

دانلود کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب شرح حال و افکار و عقاید فیلسوف بزرگ یونانی سقراط
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها