کتاب عشق و یک دروغ

عنوانکتاب عشق و یک دروغ
نویسندهمارگریست وست
تعداد صفحه320
ملیتخارجی
ویراستاررمان بوک
کتاب عشق و یک دروغ

دانلود کتاب عشق و یک دروغ نوشته نویسنده مارگریست وست pdf بدون سانسور

عنوان اثر: عشق و یک دروغ

پدید آورنده: مارگریست وست

زبان نگارش: فارسی

سال نخستین انتشار: مرداد 1404

شمارگان صفحات : 320

معرفی کتاب عشق و یک دروغ

رمان عشق و یک دروغ در مورد دو دختر به نام‌های سیسیلی و کاتی است که با پس‌انداز حقوق خود برای تعطیلات به یک هتل گران قیمت ساحلی می‌روند. راجر بوکانان ثروتمند نیز برای درمان ذات الریه به همراه برادر و زن برادرش به این هتل آمده‌اند. راجر با شنیدن نظرات غیرمحترمانه سیسیلی در مورد خودش و زن برادرش نظرش نسبت به این دختر جوان جلب می‌شود. این آغاز آشنایی و به وجود آمدن عشقی عمیق بین این دو می‌شود، عشقی که با بر ملا شدن…..

خلاصه کتاب عشق و یک دروغ

راجر بشنیدن نام خود چرتش پاره شد و از آن حالت نیمه بیهوشی و خواب آلود بیرون آمد و متوجه شد که باید چند ساعتی خوابیده باشد. هنگامیکه راجر بركانان روی صندلی راحتی در ایوان هتل در از کشید آفتاب ملایمی بصورتش تابیده بود و زمزمه امواج دریا گوشش را نوازش میداد ولی اکنون که چشم میگشود هوا رو بتاریکی میرفت و نسیم سردی میوزید . ناگهان صدای جوان و پرشوری سکوت را درهم شکست و گفت : من افرادی مثل جناب آقای بوکانان را از خودراضی وغیر قابل تحمل میدانم ، میدانی «کاتی» این مرد پیشخدمت مخصوص وشوفر و دو اتومبیل با خود به هتل آورده ، دیروز چهار دفعه لباس عوض کرد و هر شب همراه شام شامیانی مینوشد.

مخاطب در جواب خنده ملایمی کرد و مجدداً آهنگ اهانت آمیز صحبت کننده با یکدنیا انزجار چنین ادامه داد : و اما زن برادرش، هر کس چنین لباسهای گران بها بپوشد و کل الماس روی کفش بزند زیبا بنظر میآید . من وقتی میبینم هر شب با لباس تازه ای بسالن غذاخوری میخر آمد دیوانه میشوم. اگر بنا بود که لباس و کفش حاضر و آماده مغازه های درجه سه را بپوشد آنوقت معلوم میشد . امروز صبح تصادفاً با هم داخل آسانسور شدیم و من باو سلام کردم و این زن بجای جواب چنان چشمانش را گرد کرد و من خیره شد که کوئی بکثافت نگاه میکند. شخص مخاطب که کاتی نامیده شد خندید و با آهنگی ملایم گفت : این زن قابل اینهمه جوش و خروش نیست سیسیلی .

من یقین دارم از اینکه تو اینهمه جوان و زیبا هستی بتوحسد میبرد تواگر از نزديك اورا نگاه کنی خواهی دید که همۀ زیبائیش رنگ و روغن است ، اقلا چهل سال دارد ! میدانم ، و با وجود این مثل يك دختر مدرسه برای آقای بوکانان ناز میکند . آه !کاش اصلا باینجا نیامده بودیم من ابتدا خیال میکردم بما خوش خواهد گذشت ولی کاتی جان حقیقت اینست که ما با این محیط جور نیستیم ، کسی با مثال ما که شاهی و صنار پول جمع کرده ایم تا فقط روز آخر بتوانیم صورت حسابمان را بپردازیم کاری ندارد کاش مثل پارسال به مارکیت رفته بودیم . آدم باید پول بيحساب ، يك خروار لباس جوراجور و جواهرات داشته باشد آنوقت بچنین هتلهائی بیاید، من یقین داره مستخدمین هتل هم میدانند که ما از چه قماش بیچاره ای هستیم و رفتارشان با ما تفاصيل بوكانان يكدنيا فرق دارد :

دختر مخاطب باز خندید و گفت : چه مهملاتی : اینها همه تصور بیجای تو است، امروز اصلا از دنده چپ برخاسته ای و همه چیز را به بد میگیری ، کی ترا ناراحت کرده ؟ سکوت کوتاهی حکمفرما شد و بوکانان با ملایمت روی صندلی راحت. راست شد بطوریکه صدائی بلند نشود ، سعی کرد از پنجره ای که صدا بیرون میآمد داخل اطاق را به بیند ولی در گاه سنگی پهنی جلوی پنجره را گرفته بود که بکلی منظره داخل اطاق را پنهان میکرد ، ولی حس کنجکاوی بوكانان بينهايت تحريك شده بود و با خود میگفت «خدایا این کیست که از من وزن برادرم چنین نفرتی در دل گرفته ؟

بوكانان صرفاً بدستور پزشکان به نیوکی، آمده بود و کوچکترین توجهی به سایر مسافرین هتل نداشت و زندگی بسیار خسته کننده و یکنواختی را میگذرانید . در این هنگام مجدداً صدای عصبانی دخترک بلند شد که میگفت : کی مرا ناراحت کرده ؟ شخص جناب راجر بوكانان ، ، بعد از ظهری داشتم از پشت سر بوکانان از سالن خارج میشدم که یکمرتبه در فنر دار را توی صورت من ول داد ! آها میدانم خواهی گفت که این کار عمدی نبوده . من يقين دارم او چنین کاری نمیکند ، بالاخره هر چه باشد او مرد شریفی است ، سیسیلی راستی که خیلی چرند میگوئی .

من چرند نمیگویم ، دو اتومبيل و يك پيشخدمت مخصوص آدم را شریف نمیکند ، اگر من «لیدی کلیف یا یکی دیگر از خانم های شیک پوش هتل بودم او با من طور دیگری رفتار میکرد ، امروز صبح من او را در اطاق بیلیارد با آن دختر قد بلند که لباس سبز و آبی میپوشد دیدم که سیگار میکشند و با حرارت تمام لاس میزنند ، آه ایخدا اگر من یک هفته تا یکماه میتوانستم برای خودم کسی باشم من اصلا نمیباید اینجا میآمدم من میدانستم که بعد از اقامت در این هتل بیش از پیش از زندگی ناراضی و بیزار میشوم . بوكانان نفس در سینه حبس کرد ورنگ پریده اش بسرخی گرائید . حالا او متوجه شد که گوینده کیست ، وخوب موضوع در سالن را که صرفاً اتفاقی بود بخاطر داشت .

البته هیچ تعمدی از طرف وی در کار نبود و وقتیکه برگشته بود عذر خواهی کند صورت غضبناک و چشمهای آتشبار (سیسیلی) چنان وحشتی در او ایجاد کرده بود که بدون کلمه ای دفاع یا عذر خواهی فرار کرده بود. در اینجا صدای بدون هیجان (کانی) بلند شد و گفت : عزیزم ، من فکر نمیکنم آقای بوکانان بکسی که اصلا نمیشناسد اذیت با اهانت کند ، بالاخره او يك فرد عادى و معمولی است و تنها چیزی که دروی جلب نظر میکند قیافهٔ بیمار ورنگ پریده او است . بیمار ! من گمان میکنم این رنگ پریدگی و لاغری نتیجه عیاشی است وبس.

بوكانان تبسم تلخی کرد وزیر لب گفت : آها ! که اینطور .

این دختر دیگر داشت شورش را در میآورد ، اگر يك حمله شدید ذات الریه و بعد در فاصله کوتاهی اعاده مجدد بیماری و چندین نوع عوارض جور واجور را بتوان عیاشی گفت ، بله بوکانان عیاش بود . بوکانان با این دختری که از اتومبیلهای متعدد و پیشخدمت مخصوص او ناراحت شده بود یواش یواش داشت عصبانی میشد . مجدداً صدای سیسیلی .

با آهنگی مسخره آمیز بلند شد : البته بوكانان خیال میکند که خیلی مرد جذاب و جالبی است ، دلم میخواست یکی از این خانمهای همطر از او بودم که وی با چنین فروتنی با آنها رفتار میکند ، آنوقت آنقدر تشویقش میکردم تا او را خوب پابند کنم و آخر سر بر گردم و با و بخندم صدای کاتی ایندفعه خیرت زده بلند شد: سیسیلی ! . ترا چه میشود ، من یقین دارم این مرد بیچاره کاملا بی۔ آزار است ، بخدا اگر بداند که چنین ترا بخود مشغول داشته و کفرت را در آورده و تو اینگونه با شور و حرارت راجع باو حرف میزنی يقيناً برخود می بالد .

بوکانان با ملایمت برپاخاست و صندلی را آهسته بطرف دیوار کشید و از آن بالا رفت و روی نوك پنجه خود را بلند کرد و بدینوسیله از قسمت پائین پنجره بداخل اطاقی که صدا از آن بیرون میآمد نگاه کرد.

دانلود کتاب عشق و یک دروغ
نامشخص
PDF
دیدگاه کاربران درباره کتاب عشق و یک دروغ
اشتراک در
اطلاع از
guest
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها