کتاب مرگ پدرم

دانلود کتاب مرگ پدرم اثر هاینریش چارلز بوکوفسکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگان

داستان “ مرگ پدرم ” یک داستان کوتاه بسیار جذاب از چارلز بوکوفسکی می‌باشد. پوکوفسکی در این داستان نیز همچون دیگر داستان‌هایش، شخصیتی را به تصویر می‌کشد که بی‌تفاوت، بی‌خیال و کمی گیج است. او پس از مرگ پدرش به خانه پدری آمده و تمام هست و نیست خانه را به رایگان به همسایگان می‌بخشد …

خلاصه کتاب مرگ پدرم

مادرم يك سال زودتر از پدرم مرده بود يك هفته بعد از این که پدرم مرد، من تنها توي خونه‌ش بودم. خونه‌ش در آرکادیا بود و من که نزديك ترين كس او بودم چند روز بعد از مرگش سر راه سانتا آنیتا به سرم زد که به خونه‌ش سر بزنم. مراسم کفن و دفن تموم شده بود، برای همین هم هیچ کدوم از همسایه ها من رو نمي‌شناختند. رفتم توي آشپزخونه از شیر یه لیوان آب برا خودم ریختم و خوردم. بعد اومدم بیرون دیگه نمي‌دونستم چه کاري مي‌تونم بکنم. توي حياط یه شیر آب بود بازش کردم و شروع کردم به آب دادن باغچه. همون

طور که اون جا وایساده بودم، مي‌ديدم که پرده ها کنار مي روند و بعد همسايه ها يکي يکي از خونه هاشون میان بیرون. يك زن از خیابون رد شدو اومد تو پرسید: شما هنري هستيد؟ جواب دادم که هنري هستم. -چند سالي بود که ما پدرتون رو مي‌شناختيم. بعد شوهرش آمد و گفت: مادرتون رو هم می شناختیم. من خم شدم، شیر آب رو بستم و گفتم: اگه دوست دارین می‌تونیم بریم تو. اون ها خودشون رو معرفي کردند تام و تلي ملير. بعد رفتیم داخل خونه. -چه قدر شبیه پدرتون هستین! -بله اینو زياد مي‌شنوم. -رو به روي هم نشستیم و

هم دیگه رو نگاه کردیم. زن گفت: آ.. پدر شما چه قدر نقاشي داشته. نقاشي دوست داشت نه؟ -آره اینطور به نظر مي‌رسه اون نقاشي آسیاب باديه توي غروب آفتاب چه قدر قشنگه. اگه مي‌خواين مي‌تونين برش دارين. -واقعاً؟ زنگ در به صدا در اومد دوتا همسایه دیگه بودند گیبسون‌ها اون ها هم گفتند که سال ها در همسايگي پدرم زندگی کرده بودند بعد خانوم گیبسون گفت: شما چه قدر شبیه پدرتون هستین. -هنري اون نقاشي آسیاب بادي رو داد به ما. -چه خوب من عاشق اون نقاشي اسب آبيام. – مي‌تونين برش دارین خانم گیبسون …